سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
  • محمدعلی مقامی ( یکشنبه 87/8/12 :: ساعت 10:42 صبح)

  • به نام خدا

    دانش آموز جانباز

     

    به مناسبت روز 13 آبان و روز دانش آموز


    تا چند سال پیش ایشان را نمی شناختم و در باره او هم چیزی نشنیده بودم.آن سال وقتی در کنار میدان مصلی در شهرمان قدم می زدم،ناگهان با صدای سلام کردن او به خود آمدم و او را در حالیکه به عصایش تکیه کرده بود در مقابل خود دیدم.جواب وی را دادم. بدون این که بخواهم معطل شوم،برایم توضیح داد که در سالهای بعد از انقلاب و پیش از جنگ تحمیلی،دانش آموزم بوده است.به عنوان دبیر سابقش کلی به من ابراز محبت کرد.

    با توضیح از روی اکراه خودش و اطلاعاتی که دیگران به من دادند،پی بردم که ایشان یکی از رزمندگان وفادار و مجروحان گرانقدر شیمیایی جنگ تحمیلی است.

    از آن پس هر وقت یکدیگر را می دیدیم،سلام و علیکی رد و بدل می شد.مدت زیادی بود به این فکر بودم که برای درج در وبلاگ با او مصاحبه ای داشته باشم.با خودش هم در میان گذاشته بودم،اما به دلایل مختلفی میسر نمی شد،تا اینکه امسال ،روز دوشنبه 25 شهریور ماه ،برابر با 14 ماه مبارک رمضان موفق شدم به منزل ایشان بروم و با وی مصاحبه ای انجام دهم.

    مصاحبه من با این جانباز گرانقدر بیش از یکساعت به طول انجامید. ایشان مطالب زیادی برای تعریف کردن دارند.از جبهه،از جنگ،از رزمندگان،از شهدا،از آزادگان و از جانبازان.درج همه مطالب عنوان شده در حوصله این پست نمی گنجد و من سعی کرده ام صحبتهای این رزمنده دوران جنگ تحمیلی و جانباز شیمیایی دوران بعد از جنگ را فهرست وار و به اختصار نقل کنم.همچنین فکر کردم بهتر است این پست به مناسبت روز دانش آموز که مقارن با روز ملی مبارزه با استکبار جهانی است در وبلاگ درج گردد تا بدینوسیله عرض ارادتی به همه آنهایی باشد که استقلال میهنمان را مدیون جان فشانیهای آنانیم. 

     

    به او گفتم خودتان را معرفی کنید.ایشان گفتند:روح الله عبداللهی و متولد سال 1343 هستم و محل تولدم روستای دستجه فسا می باشد.من از همان روح الله های فابریک هستم نه از نوع مونتاژ آن.(اشاره ایشان به فرمایشات حضرت امام بود که در سال 42 فرموده بودند سربازان من اکنون در گهواره هستند.)

    از وی پرسیدم که اولین بار چه موقع به جبهه اعزام شد.ایشان گفتند:در سال 59 چون به علت کم بودن سن مرا اعزام نمی کردند،بطور قاچاق به منطقه جنگی رفتم.در آنجا هم به من اسلحه ندادند و من به عنوان ساقی خدمت کردم.بار بعد که رسما با راهنمایی و تشویق شهید امین نژاد اعزام شدم،انگشت مادرم را در حالیکه وی خواب بود،جوهری کردم و روی برگ رضایت نامه زدم.

    ایشان ادامه می دهد:پس از اعزام به شیراز،از پادگان شهید عبدالله مسگر شبانه ما را روانه ماهشهر کردند.پس از طی یک دوره که بیش از 20 روز طول کشید،ما را به دهلاویه اعزام نمودند و آماده عملیات گسترده طریق القدس شدیم که منجر به آزاد سازی بستان گردید.

    از راست به چپ:شهید علی اسماعیلی،شهید مجید اعتصامی فرد،علی منصوری و

    از او می پرسم که در کدام عملیات شرکت داشته است.در حالی که زیاد میلی به ذکر آنها ندارد، از عملیات طریق القدس،جزیره مجنون،خیبر،والفجر 8،کربلای 4، کربلای 5،و رمضان نام می برد و ظاهرا مواردی را هم ذکر نمی کند.

    در مورد جانباز شدنش می پرسم،می گوید:در عملیات حلبچه شیمیایی شدم.او اضافه می کند:حمله شیمیایی صدام آنچنان وحشتناک بود که علاوه بر انسانها،مزارع و حیوانات و حتی وحوش آسیب دیدند. 

    از آشنایی وی با شهید جاویدی می پرسم.می گوید:در عملیات گسترده طریق القدس،تعدادی از گروه اعزامی ما شهید شدند که شهید اکبرپور یکی از آنها بود. تعدادی از بچه های جبهه برای تشییع آنها به فسا آمدند.در این مراسم برای اولین بار با شهید جاویدی آشنا شدم.

    صحبتهای او در باره شهید جاویدی با صحبتهایش در باره دیگر شهدا کاملا متفاوت است.

    او می گوید: در باره اعتبار و ارزش شهید جاویدی همین بس که وقتی او را به حضور امام بردند،امام پیشانی او را بوسه زد.شهید جاویدی در گردان خود مهر و محبت را به همه افراد انتقال می داد.

    از راست به چپ:شهید جاویدی،شهید بدیهی،شهید اسلامی

    ایشان یادی هم از برادر شهید خود مجتبی عبداللهی می نماید. 

    بهترین خاطره و همچنین بالا ترین افتخار این جانباز گرانمایه شرفیابی وی به حضور مقام معظم رهبری در سفر اخیر معظم له به استان فارس می باشد.آقای عبداللهی به محض شنیدن خبر تشریف فرمایی ایشان به شیراز،تمام مسیر 150 کیلومتری راه فسا به شیراز را با پای پیاده طی نمود،در حالی که کپسول اکسیژن خود را بر پشت و علم حضرت ابوالفضل را در دست داشت.و بالاخره با تلاش و اصرار،موفق به زیارت حضوری مقام معظم رهبری شد.

    ایشان در مورد سر زدن به مناطق جنگی می گوید:من هر سال مرتب به مناطق جنگی سر می زنم و پسرم را هم که اکنون 15 سال دارد،همراه می برم تا راوی کوچکی برای بعدها باشد.

    جانباز گرانقدر آقای روح الله عبدللهی،قصد دارد خاطرات و شرح حال شهدا و جانبازان و رزمندگان جنگ تحمیلی را گرد آوری نماید و برای همین منظور یک دوربین هم تهیه کرده است.

     

     

    دستیار ضبط صدا و عکس جلسه مصاحبه:عباس مقامی دانشجوی علوم ارتباطات

     

    تا مطلب بعد خدا نگهدار..

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com  

     




  • محمدعلی مقامی ( سه شنبه 87/8/7 :: ساعت 8:0 عصر)

  • به نام خدا

    قابل توجه بی سرپناهان

    به اطلاع آن دسته از هموطنان بی سرپناه که هزینه تهیه سرپناهشان از محل بیت المال پیش بینی و تامین گردیده است می رساند که مدتی است در مورد ویلاهای ارزان قیمت افق بهارستان، از رسانه ملی مرتبا آگهی تبلیغاتی پخش می گردد.بر اساس این آگهی،

    فرد می تواند فقط با پرداخت هشت و نیم میلیون تومان،صاحب ویلا آنهم همراه با اتومبیل دارای کارت سوخت شود.لذا این دسته از هموطنان بی سرپناه می توانند با خرید این ویلاها دارای سرپناه شوند و بقیه هزینه تهیه مسکن را به نفع بیت المال صرفه جویی نمایند.برای اطلاعات بیشتر و یادداشت کردن شماره تلفن مربوطه به بخشهای متعدد پخش آگهی از رسانه ملی توجه فرمایید.

    تا مطلب بعد خدا نگهدار.

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com  

     



  • کلمات کلیدی :

  • محمدعلی مقامی ( یکشنبه 87/8/5 :: ساعت 3:40 عصر)

  • به نام خدا

    اگر آن ترک شیرازی      بدست آرد دل ما را

    آیا تا کنون با نقد شعر خواجه شیراز مواجه شده اید؟آگر نه،امروز در این وبلاگ مواجه خواهید شد.داستانی را که برایتان تعریف می کنم،سر کلاس اتفاق افتاد و برای من،شخصا خیلی جالب بود.

    چند روزی پیش در سر یکی از کلاسها قصد داشتم جملات شرطی را تدریس کنم.از زبان آموزان خواستم که اگر شعر های فارسی در ذهن دارند که جمله شرطی محسوب می شود ،بیان نمایند.اشعاری رد وبدل شد تا پای این شعر حافظ به میان آمد که:

                  اگر   آن  ترک   شیرازی           بدست آرد دل مارا

                  به خال هندویش بخشم           سمرقند و بخارا را

    یکی از زبان آموران(خانم ن-ع)،ناگهان به یاد چیزی افتاد و از من خواست که شعری را که جمله شرطی است بخواند.من با شنیدن آن شعر دریافتم که شاعر خواسته است شعر بالا را نقد کند،البته نه نقد ساختاری،بلکه نقد محتوایی.پس از اتمام کلاس در مورد شاعر شعر ،از ایشان سئوال کردم،اظهار داشتند که شاعرش پدر بزرگ خودشان(آقای غلامرضا عرب پور) می باشد.چون شعر برایم بسیار جالب بود،و از کیسه خلیفه بخشی حافظ را نقد کرده است ، فکر کردم درج آن خالی از لطف نباشد.البته با اجازه آقای عرب پور، بنده کمترین هم که هیچ سر رشته ای از شعر و شاعری ندارم و بعضی مواقع به نیت  شعر،معر می سرایم،در مقام نقد محتوایی شعر

     ایشان ،معری را قلمی نمودم که آن هم جمله شرطی و قسمت اصلی آن به شکل جمله سئوالی است..فعلا شعر بسیار زیبای آقای عرب پور را ببینید.

                  اگر    یار     بلند      بالا                 بخواهد   خاطر    ما    را

                  بر  این لطفش  ببخشایم                تمام   جمله   اعضا    را

                  هر آن کس چیزمی بخشد              ز مال خویش می بخشد

                  هر آن کس چیزمی بخشد              ز ملک خویش می بخشد

                  نه چون حافظ که می بخشد           سمرقند   و   بخارا    را

     

    و اما جفنگیات معر گونه بنده که از شاعر فوق الذکر ایراد محتوایی گرفته است:

                    اگر     جای     بلند     بالا              بود  یار  تو   کوته  قد

                   نمی بخشی برای خاطرش             آن  جمله  اعضا   را؟؟

     

    تا مطلب بعد خدا نگهدار.

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com  


     




  • محمدعلی مقامی ( جمعه 87/8/3 :: ساعت 7:0 عصر)

  • به نام خدا

    شهادت جانسوز رئیس مذهب تشیع
    حضرت امام جعفر صادق(ع)
    بر همه مسلمین تسلیت باد.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته های دیگران ()

  • محمدعلی مقامی ( یکشنبه 87/7/28 :: ساعت 11:6 عصر)

  • به نام خدا 

    خواب صد میلیون صلوات

    باز هم چند روز پیش از همان خوابهای پریشان دیدم.خوابی که کسی قادر به تعبیر و تفسیرش نیست.حتی خیلی از بازدیدکنندگان وبلاگ و خوانندگان مطلب هم از گذاشتن نظر و تعبیر و تفسیر آن ابا خواهند داشت.

    خواب می دیدم که در جاده ای در حال رانندگی بودم.جاده مورد بحث یا در لارستان فارس بود یا در هندیجان خوزستان.در حال رانندگی احساس خواب آلودگی کردم.ماشین را کنار زدم و چشمهایم را روی هم گذاشتم و به خواب رفتم.در خواب دوم(یعنی خواب در خواب) فیلسوفی به سویم آمد.درست معلوم نبود که فیلسوف غرب است یا فیلسوف شرق.

    (مطمئنا برتراند راسل نبود.ملاصدرا هم نبود.)از من با لحنی تند خواست که برای موفقیت نمایندگان مجلس در وظائف محوله داخلی و خارجی شان  صد میلیون صلوات ختم نمایم.من در عالم خواب قبول کردم.به مجرد اینکه فیلسوف مرا ترک گفت،از خواب دوم بیدار شدم.در حالیکه هنوز در خواب اول بودم،به همراهان ماجرای خواب را گفتم و اضافه کردم که چون ختم صد میلیون صلوات برای من مشکل است،آنها مرا در این مهم یاری دهند.ناگهان همگی قاه قاه به من خندیدند.وقتی که علت را سئوال کردم،آنها گفتند که همگی چنین خوابی را دیده اند ،اما در خواب مذکور ،آن فیلسوف از آنان خواسته است که برای هرکدام از نمایندگان محترم ،جداگانه صد میلیون صلوات ختم کنند.

    از شدت عصبانیت ،به حال تشنج افتادم، که ناگهان از خواب اول هم بیدار شدم و دیدم نه از جاده خبری است و نه از ماشین . در منزل بودم و افراد منزل در حال گوش دادن به اخبار تلویزیون بودند.

    تا مطلب بعد خدا نگهدار.

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com  

     



  • کلمات کلیدی :

  • محمدعلی مقامی ( جمعه 87/7/26 :: ساعت 3:36 عصر)

  • به نام خدا

    آخرین بازمانده تایتانیک یادگارهای آن واقعه را به حراج می گذارد تا هزینه مرکز نگهداری خود را تامین نماید.

                           
          

    منبع : یاهو نیوز 26/7/1387

    http://news.yahoo.com/s/ap/20081016/ap_on_re_eu/eu_britain_titanic_survivor

    ترجمه(با دخل و تصرف و کوتاه سازی):با اجازه بزرگترها و کوچکترها:خودم

                                                              

     عکس فوق خانم میلوینا دین،آخرین بازمانده کشتی تایتانیک را نشان می دهد.این عکس ده سال پیش و در سن 86 سالگی از او گرفته شده است.وی از دو سال پیش پس از این که دچار شکستگی از ناحیه باسن گردید، در مرکز نگهداری(وود لندز ریج) در شهر سوثامپتون(بندر مبدا تایتانیک) در جنوب انگلیس بسر می برد.

    در آوریل سال 1912 زمانی که وی از کشتی در حال غرق شدن تایتانیک در آبهای سرد  اقیانوس اطلس نجات داده شد،او فقط دو ماه داشت.وی همراه با مادر و برادر 2 ساله اش جزو 706 نفر نجات یافته گان آن کشتی بودند که عمدتا زنان و کودکان را شامل می شدند.پدرش،برترام دین،جزو بیش از 1500 نفری بود که در آن واقعه جان باختند.

    قبل از آن که آنها را از نیویورک به وطن خود انگلیس بفرستند،به آنها یک چمدان حصیری حاوی لباسهای اهدایی مردم نیویورک داده شد.اکنون این خانم قصد دارد آن چمدان و دیگر یادگارهای تایتانیک را به حراج بگذارد تا هزینه مرکز نگهداری خود را تامین کند.انتظار می رود این اشیاء به چیزی حدود 5200 دلار به فروش برسد.در بین این اشیاء نشان هایی از تایتانیک و نامه هایی است که طی آن مادرش هفته ای یک پوند و هفت شیلینگ و شش پنی بابت غرامت حادثه تایتانیک دریافت می کرده است.

    گر چه انگلستان دارای خدمات رایگان مراقبتهای بهداشتی است،اما مراکز خصوصی،خدمات جامع تری را ارائه می دهند.

    خانم میلوینا دین،تا سن 8 سالگی نمی دانست که از بازماندگان کشتی تایتانیک است،اما در آن زمان،هنگامی که مادرش قصد ازدواج مجدد داشت،ماجرای کشتی و مرگ پدر را به او گفت.

    خانم دین هیچ خاطره ای از کشتی تایتانیک ندارد و دوست هم ندارد که داشته باشد.او گفته است که فیلم سال 1958 در باره کشتی تایتانیک به نام(شب به یاد ماندنی) را همراه با دیگر بازماندگان کشتی دیده است، ولی آن فیلم  آن چنان ناراحت کننده بوده است که تصمیم گرفت هیچ فیلم دیگری را در باره این بلیه تماشا نکند،که فیلم موفق و پر جاذبه تایتانیک با بازیگری" لئوناردو دی کاپریو" و "کیت وینسلت" هم در زمره آنان است.

    در دهه 1980 این خانم در بعضی فعالیت های مرتبط با کشتی تایتانیک شرکت نمود.

    تا مطلب بعد خدا نگهدار..

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com   


     

     



  • کلمات کلیدی :

  • محمدعلی مقامی ( یکشنبه 87/7/21 :: ساعت 11:44 عصر)

  • به نام خدا

    رتبه وبلاگ شما

    سایت گوگل تمام سایتهای معرفی شده به آن را رتبه بندی می کند.این رتبه بندی بر اساس اهمیت و اعتبار  یک سایت انجام می پذیرد.بالاترین رتبه یک سایت ،ده از ده می باشد.سه عکس زیر را ببینید.مشاهده می فرمایید که از نظر گوگل،رتبه یاهو 9،رتبه سایت ام اس ان 8 و رتبه خود گوگل 10 می باشد. 



     

     

     

    و این هم رتبه وبلاگ درب و داغان اینجانب که 3 می باشد.ملاحظه فرمایید.

    امیدوارم رتبه وبلاگ شما همسان یا کمتر از رتبه وبلاگ من نباشد،چون در آن صورت ،باید صمیمانه ترین تسلیت های مرابه مناسبت این مصیبت مجازی پذیرا باشید.
    شوخی کردم.به دل نگیرید.انشاءالله رتبه همه مان در درگاه الهی پایین نباشد.حالا اگر واقعا می خواهید رتبه وبلاگ خود را در گوگل  بیابید،خدا را یاد  کنید،جرات داشته باشید ،روی جمله پایین همین صفحه کلیک کنید و پس از باز شدن صفحه ،لینک وبلاگ خود را در محل مخصوص تایپ کنید،و روی عبارت انگلیسی(چک پی آر)کلیک فرمایید،تا نظر و رتبه گوگل در مورد وبلاگ شما ظاهر گردد.مانند عکس زیر

     

    رتبه وبلاگ شما در گوگل(کلیک کنید.)

    تا مطلب بعد خدا نگهدار..

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com   



  • کلمات کلیدی :

  • محمدعلی مقامی ( چهارشنبه 87/7/17 :: ساعت 11:38 صبح)

  • به نام خدا 

    مستراح بان و آفتابه

     

    نمیدانم طی یکی دوهفته اخیر مرا چه شده است که مرتب به یاد طنز مستراح بان و آفتابه می افتم،به حدی که مرا بر آن داشت که آن را در وبلاگ درج نمایم.لذا از کلیه بازدید کنندگان گرامی که دنبال یک مطلب به درد بخور اجتماعی یا سیاسی یا علمی و نظیر آن هستند خواهش می کنم وقت خود را برای خواندن این مطلب ضایع نفرمایند.من حتی برای خواندن آن از دوستان پارسی بلاگی هم دعوت نمی کنم.باز هم اخطار می کنم که اگر مطلب را خواندید و از آن بهره ای و یا استرواحی و التذاذی نیافتید،بنده مسئول وقت تلف شده شما نخواهم بود.حالا خود دانید.

    می گویند فردی مستراح بان یک مسجد شد.وظیفه او پر کردن آفتابه ها و آماده گذاشتن آنها بود تا بندگان مومن خدا که هنگام نماز به مستراح مراجعه می کردند، بتوانند با برداشتن یک آفتابه و رفتن به مستراح و قضاء حاجت(ببخشید،ببخشید،به اصطلاح مدرن می شود توالت کردن)،وضوئی بسازند و فریضه نماز را بجا بیاورند.به محض این که یکی از این بندگان خدا مراجعه می کرد و آفتابه ای را برمی داشت،مستراح بان او را صدا می کرد و دستور می فرمود که آفتابه را بگذارد و آفتابه دیگری را بردارد.همه نمازگزاران از دست او ذله شده بودند.امام جماعت مسجد که فردی وارسته و زاهد و متقی بود ،چند بار به طور ضمنی به وی پیغام داد که وظیفه خود را که پر کردن آفتابه هاست انجام دهد و در کار نمازگزاران دخالت ننماید،اما مستراح بان نه تنها به کار خود ادامه  داد،بلکه کم کم حتی نمازگزارن را در مورد انتخاب  آفتابه های بخصوص، مورد سئوال قرار می داد. بالاخره یکی از آنها با او صحبت کرد و از او در این مورد گلایه نمود.مستراح بان گفت:من می دانم که همه این افراد به آفتابه نیاز دارند ولی اگر بنا باشد که همه آنها خودشان راسا یک آفتابه بردارند و کارشان را به سامان برسانند،پس من اینجا چه کاره ام؟

    خوب دیدید که به خواندنش نمی ارزید.من که به شما گفتم .

    تا مطلب بعد خدا نگهدار..

                                          پست الکترونیکی:

     

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com   

     



  • کلمات کلیدی :

  • محمدعلی مقامی ( پنج شنبه 87/7/11 :: ساعت 10:31 عصر)

  • به نام خدا

    معضل حساب های متمرکز

     

    آیا با دیدن تیتر و عکس فوق فکر کردید می خواهم در مورد ترافیک موجود در دستگاههای خود پرداز صحبت کنم؟آیا تصور کردید قصد دارم در مورد عدم کفایت تعداد این دستگاهها شرحی بنویسم؟آیا گمان کردید می خواهم در مورد خراب بودن مصلحتی بعضی از  خودپردازها چیزی بنگارم؟آیا پنداشتید که می خواهم در مورد تنظیمات بعضی خودپردازها که کارت مشتریان  خود را می پذیرند و به دارندگان کارت دیگر بانکها جواب منفی می دهند اشاره ای کرده باشم؟اگر اینگونه تصور کرده اید ،اشتباه می فرمایید.من در اینجا قصد ندارم در مورد هیچ یک از موضوعات فوق الذکر چیزی بنویسم.

    معضل(به تعبیر اینجانب) حساب های متمرکر به این امر برمی گردد که به مناسبتهای مختلف و یا به علل مختلف،دستگاهها و موسسات گوناگون برای یک فرد خاص حسابهای متعدد متمرکز در بانکهای متعدد باز می کنند.فرض کنید که یک دانش آموز که دارای حساب سیبا می باشد،در کنکور دانشگاه های دولتی قبول می شود.بلافاصله دانشگاه مربوطه بالاجبار برای اعطای کمک هزینه دانشجویی،برای وی یک حساب متمرکز در بانک تجارت افتتاح می کند و به او تجارت کارت تحویل می دهد.یکی از نهاد ها برای کسانی که با آن نهاد در مقطع خاصی همکاری دارند،بالاجبار حساب متمرکز بانک کشاورزی افتتاح می کند و به آنان مهر کارت تحویل می دهد.برخی از شعب دانشگاه آزاد از دانشجویان می خواهند که برای ثبت نام اینترنتی، از حساب جام بانک ملت یاری بگیرند و در این حالت،بیشتر مواقع دانشجو مجبور است علیرغم دارا بودن حساب متمرکز دیگر بانک ها در مورد افتتاح حساب جام در بانک ملت اقدام نماید.و از این نوع مثال ها را فراوان می توان یافت و ذکر نمود.

    حال با توجه به گسترش خدمات الکترونیک در کشور و از طرفی با توجه به این حقیقت که افراد تابعه این مرز و بوم دارای شماره ملی هستند و مدتی است که این شماره به طور جدی در سیستم بانکی مورد توجه و عملکرد قرار گرفته است،آیا وقت آن فرا نرسیده است که برای جلوگیری از این دوباره کاری ها و گاهی چند باره کاری ها و مشکلات ناشی از آن و همچنین   هدر رفتن نیروها و امکانات، تدابیری اندیشیده شود؟

    تا مطلب بعد خدا نگهدار.

                                          پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com   



  • کلمات کلیدی :

  • محمدعلی مقامی ( سه شنبه 87/7/9 :: ساعت 10:47 عصر)

  • به نام خدا

    عید سعید فطر را خدمت همه دوستان و بازدیدکنندگان ارجمند تبریک گفته ، قبولی طاعات و عبادات همگی را از درگاه ایزد منان خواهانم.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته های دیگران ()

    <   <<   46   47   48   49   50   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    روز و هفته معلم گرامی باد
    یلدا به کام شما باد
    اطلاعیه
    عکس های فسای قدیم-
    حیوانات و مدرنیته
    توهم و تخیل
    توجه
    [عناوین آرشیوشده]