سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
  • محمدعلی مقامی ( پنج شنبه 87/7/4 :: ساعت 12:0 صبح)

  • به نام خدا 

    شب بیست و یکم و مسجد جمکران

     

     

    به علت کاری ضروری صبح روز پنجشنبه 28 شهریور به اتفاق عیال مربوطه و دو فقره از فرزندان ،از فسا با اتومبیل به قصد تهران حرکت کردیم.طبق تصمیم قبلی شب را در مسجد مقدس جمکران ماندیم و فردای آن یعنی جمعه خود را به تهران رساندیم.طبق برنامه بایستی پس از انجام کارها، یکی از فرزندان را که در تهران دانشجوست ،جا میگذاشتیم و راه بازگشت را پیش می گرفتیم.بر اساس پیشنهاد برخی اعضای گروه(که عیال مربوطه حتما یکی از آنها بود)بنا شد که در راه بازگشت،برای مراسم معنوی شب قدر که شب شهادت هم بود مجددا در مسجد جمکران حضور به هم رسانیم.در نتیجه عصر روز یکشنبه پس از خداحافظی با فرزند و جا گذاشتن او، راهی حرم امام(ره) شده و پس از شرکت در نماز جماعت ، و خوردن شام کم کمک راهی شهر مقدس قم گشتیم.

    هنگام رسیدن به منطقه مسجد جمکران ،متوجه شدیم که به علت ازدحام جمعیت،پیدا کردن محل پارک اتومبیل آن هم به طوری که نزدیک مسجد باشد کار آسانی  نیست.بالاخره پس از نیم ساعتی پرسه زدن با اتومبیل،در پارکینگی در نزدیکی های بازار بزرگ جمکران جایی را پیدا کردیم و راهی مسجد شدیم.همه گوشه و کنارهای مسجد،مملو از جمعیت بود و زمانی که وارد شدیم،جماعت شرکت کننده،مشغول دعای شریفه جوشن کبیر بودند.من در این پست نمی خواهم و نمی توانم حالات معنوی شرکت کنندگان در آن مراسم پر فیض را به تصویر بکشم.چنان کاری بسیار مشکل است.همچنین شاید وارد شدن به آن حریم و تهیه عکس یا فیلم نیز ،نوعی ایجاد اختلال به حساب آید.آنچه که در این پست می آورم،ذکر مواردی از حواشی این مراسم پر فیض خواهد بود .امیدوارم که بعضی دوستان نکته سنج ،به خاطر انعکاس بعضی از حواشی ،مرا مورد سرزنش قرار ندهند.

     

     

    عکس فوق در بدو ورود به محوطه مسجد گرفته شده است.جمعیت حاضر در محوطه،علاوه بر گوش جان سپردن به دعای پر فیض جوشن کبیر،به کارهای دیگری از جمله سرو سامان دادن به امور عقب افتاده شکم نیز مشغول می باشند.

     

    و در این عکس می بینید که عده ای فارغ از آنچه در مهدیه و دیگر جاها می گذرد،مشغول

    خواندن نماز هستند.

    عکس بالا صحنه ای از اتومبیل های پارک شده را نشان می دهد.صاحبان اتومبیل هیچ تضمینی نداشتند که پس از پارک اتومبیل و ترک محل،بتوانند هر زمان که اراده نمایند،اتومبیل خود را از پارکینگ خارج نمایند.یک بار که به اتومبیل خود مراجعه کردم و تصمیم گرفتم چند دقیقه ای در داخل آن دراز بکشم،ناگهان متوجه شدم که اتومبیل تکان شدیدی خورد . انگار  یکی از تازه واردین که یکی از برادران آذری زبان هم بود ،نذر کرده بود که در شب قدر  ته اتومبیل خود را به جلو اتومبیل دیگری بکوبد که قرعه فال به نام اتومبیل ما افتاد.این برادر ،پس از بررسی ته خود(برای اختصار در کلام از کلمه اتومبیل فاکتور گرفتم)و اطمینان از سالم بودن آن،محل را ترک نمود.

     

     

    عکسی را که می بینید نمایی از بازار بزرگ جمکران را نشان می دهد و آن را از محل پارک اتومبیل خود و به هنگام سر زدن به اتومبیل گرفته ام.زمان گرفتن عکس حدود ساعت 1 بعد ار نیمه شب است.همانطور که در عکس مشخص است،در آن لحظه نیز آن بازار پر رونق است و عده ای در آن در حال گشت زنی و در پاره ای موارد در حال خرید هستند.

    در طی دقایقی که در اتومبیل بودم متوجه صدای خنده نابهنگام عده ای شدم و پس از تبعیت از حس کنجکاوی خود ،دریافتم که خانواده ای ،چند متر آنطرف تر در جلو خیمه بر افراشته خود نشسته اند و گل می گویند و گل می شنوند.ظاهرا شاید به نقل جک و لطیفه و چیزی شبیه به آن مشغول بودند.ای کاش توانسته بودم عکسی از این صحنه برایتان داشته باشم.


    پس از پایان مراسم احیاء و کمی خلوت شدن پارکینگ ،توانستم اتومبیل را به بلوار جلو درب مسجد منتقل کنم.و پس از گستردن فرش،مانند بسیاری از حاضرین شروع به خوردن سحری (به جای صبحانه)کردیم.چون مقداری به اذان صبح مانده بود و حدود 1000 کیلومتر راه در پیش داشتم،تصمیم گرفتم تا موفع نماز در همانجا بخوابم.چشمتان روز بد نبیند.صدای مرتب و مکرر حرکت موتور سیکلت و اتومبیل و بوق و گفتگوی افراد مانع بزرگی برای خوابیدن بود.بعد از مدتی تحمل سرو صدای دیوانه کننده  یک خانواده که در نزدیکی ما منزل نموده بودند،بلند شدم تا علت را جویا شوم،دریافتم که حضرات مشغول ورق بازی هستند.خواستم به سویشان رفته و اعتراض دو منظوره بنمایم که با صلاحدید عیال ،از این کار منصرف شدم.

    بالاخره پس از کمی خواب و بی خوابی حدود ساعت پنج برای نماز صبح وارد محوطه مسجد شدم.در آنجا نیز در جلو ورودی دستشویی ها عده ای جوانان غیور،در حالی که  بعضی ملبس به لباس سیاه بودند، در حال بگو و بخند و کار کردن بر روی گوشی همراه و در پاره ای موارد تبادل بلوتوٍٍثی بودند.

    و اما به هنگام ورود به سالن مسجد با صحنه زیر مواجه شدم.جماعت احیاء گرفته،پس از خواندن نماز صبح ،در همان محل اقامه نماز خویش و در قسمت سالن ضمیمه مسجد از هوش رفته بودند و دیگر توپ و تانک و مسلسل هم نمی توانست آنها را بیدار و راهی منازلشان نماید.

     

    و عکس زیر هم قسمتی از محوطه از جمعیت  تخلیه شده  مسجد را نشان می دهد که در آن آثار به جا مانده  فعالیتهای حاشیه ای بعضی از شرکت کنندگان به خوبی قابل مشاهده می باشد.

     

    پس از ادای نماز صبح و خروج از محوطه مسجد، تصمیم گرفتم کند و کاوی هم در بازار بزرگ جمکران بنمایم.با کمال تعجب دیدم که در آغازین دقایق صبح،عده ای از افراد همچنان با قدرت و استقامت ،در بازار در حال گشت زنی و احیانا خرید چیزهایی هستند که پیش چشمانشان شیرین جلوه می نماید.ببینید.

     

     

     در عکس زیر مشاهده می فرمایید که عده ای در روشنی روز در خیمه های خود یا کنار اتومبیل ها در حال استراحت یا خواب هستند.


    و حالا به آخرین عکس این مطلب توجه کنید.چند تن از جوانان حاضر در محل، پس از روشن شدن هوا، پی روز و روزگار خود می روند، در حالی که سه نفر از آنان ملبس به لباس مشکی هستند و یکی از مشکی پوشان ،در پشت لباس خود عکس بزرگی از یکی از خوانندگان لوس آنجلسی را یدک می کشد.نمی دانم چرا با دیدن این صحنه به یاد  قسمتهای ابتدایی فیلم اخراجی ها افتادم.


    لازم به ذکر است که حواشی دیگری نیز قابل مشاهده بود که از ذکر آنها در این پست معذور هستم.

    پی نوشت :در طول مدت مسافرت،دوستان عزیزی به وبلاگ سر زده اند و نظر گذاشته اند.ضمن تشکر از این بزرگواران و عذرخواهی،در اولین فرصت خدمتشان خواهم رسید.

    تا مطلب بعد خدا نگهدار.

                                               پست الکترونیکی:

    mamaghami@gmail.com
    mamaghami@yahoo.com   

     



  • کلمات کلیدی :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    روز و هفته معلم گرامی باد
    یلدا به کام شما باد
    اطلاعیه
    عکس های فسای قدیم-
    حیوانات و مدرنیته
    توهم و تخیل
    توجه
    [عناوین آرشیوشده]