به نام خدا بازدید کننده عزیز |
|
به نام خدا
داشتم فکر می کردم که امروز روز یکشنبه است و طبق تصمیمی که اخیرا برای بروز کردن مرتب وبلاگ گرفته ام،یکشنبه روزی است که برای این کار انتخاب شده است.بنا بود پست خاصی را تهیه کنم،اما چون آن پست وقت گیر بود و فرصت کافی نداشتم،به فکر یک مطلب جایگزین افتادم.ناگهان یادم آمد که چند روز پیش،یکی از زبان آموزان سابقم(ف – ب)که هنوز هم به من محبت دارند ایمیلی را با عنوان (انشاء)برایم فرستاده بودند که در آن تصویر یک برگ امتحانی بود.بر اساس بیت معروف:چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید،تصمیم گرفتم بدون هیچ شرحی در مورد این برگه،آن را به عنوان مطلب این هفته،در وبلاگ درج نمایم.البته با الهام از پدیده مبارک(خود سانسوری)،قبل از درج در وبلاگ،نام دانش آموز و نام مدرسه را با اجازه دوستان محو نمودم.همچنین امیدوارم اگر برخی از دوستان و بازدید کنندگان عزیز وبلاگ، قبلا ایمیل حاوی این برگه را دریافت نموده اند،این کار تکراری را بر من ببخشایند.برگه را ببینید.
|
به نام خدا |
به نام خدا |
به نام خدا عصر روز جمعه پس از آن که تمام روز را در خانه به استراحت و همچنین وبگردی پرداخته بودم،تصمیم گرفتم که از خانه بیرون روم و برای انجام کاری به جایی که آنچنان هم مسافت زیادی تا خانه فاصله نداشت بروم.اتومبیل را از پارکینگ منزل بیرون آوردم و عازم شدم.وقتی که به مدخل میدان مصلی رسیدم متوجه شدم که برادران زحمتکش نیروی انتظامی آنجا هستند و به اتومبیل ها دستور توقف می دهند.من هم دقیقا در محلی که یکی از مامورین راهنمایی و رانندگی ایستاده بود توقف کردم.همانطور که پشت رل بودم،مامور راهنمایی و رانندگی که کنار اتومبیل من بود با رویی گشاده و نگاهی مهربان گفت:لطفا مدارک . من گواهینامه را به ایشان دادم.ایشان گفت:کمربند را نبسته اید.پانزده هزار تومان جریمه دارد.تازه متوجه شدم که به علت کوتاهی فاصله و ساده انگاری و مقداری هم تنبلی، کمربند را نبسته ام.مامور مذکور شروع به نوشتن قبض جریمه کرد.همان طور که پشت فرمان نشسته بودم وبه شکلی که اعصاب او را خرد نکند گفتم:سرکار اگه میشه کمتر بنویسید.وقتی قبض را به دستم داد و به آن نگاه کردم مبلغ نوشته شده را باور نمی کردم . در حالی که هنوز در تردید بودم،وی متوجه این تردید من شد و گفت:چهار هزار تومان نوشتم.نمی دانید چقدر خوشحال شدم.قبل از آن با شروع به نوشتن آن پلیس،به فکر تامین اعتبار پانزده هزار تومانی برای پرداخت قبض بودم،ولی با دیدن مبلغ،کلی خدا را شکر کردم.آخه در این اثناء یازده هزار تومان منفعت بردم.از وی تشکر کردم،کمر بند را بستم و ادامه دادم.
|
به نام خدا امروز در این وبلاگ برای خوانندگان،خصوصا همشهریان عزیزکلا خبر خوش دارم.امروز از گله گذاری و حرفهای دل رنجشی خبری نیست.دیروز پنجشنبه یازدهم مردادماه سال1386 نامه ای در یافت کردم که کلی افق فکری مرا در مورد امورات شهرمان تغییر داد.ولی قبل از شرح نامه بایستی مقدمه ای را ذکر کنم. ضمن تشکر فراوان از دفتر بازرسی و رسیدگی به شکایات دانشکده،تازه بعد از خواندن این نامه فهمیدم که من چقدر خنگ تشریف دارم.من تا حالا فکر این را نکرده بودم که مسئولین محترم محلی کار افتتاح بیمارستان را فاز بندی نموده اند.تازه فکرش را کردم دیدم مدتی است که در چهار راه جنب فرمانداری پارچه نویسی بزرگی را نصب کرده اند و خبر از افتتاح فاز اول طرح آبرسانی فسا داده اند.(الحق پارچه اش هم فسفری است و حرف ندارد.) بلافاصله معنی فازبندی را که آفای دکتر(رئیس محترم دفتر بازرسی) بیان کرده اند بیشتر فهمیدم.ناگهان یادم آمد که من فلان فلان شده خودم در زمینهای فاز دوم واگذاری زندگی میکنم.(البته زمین به من واگذار نشده،بلکه منزل آماده و ساخته شده در آن زمین را خریده ام.)
|
به نام خدا چند روز دیگر سازمان سنجش نتیجه های اولیه کنکور سراسری را اعلام می نماید و خیل عظیمی از بچه های این مرز و بوم که در زمره(جوانان دم بخت تحصیلی)قرار دارند باید در مورد آینده خود تصمیم گیری نمایند.در زمان ثبت نام اولیه برای شرکت در آزمون،سازمان سنجش داوطلبان را مخیر نمود که به یکی از دو روش کتبی یا اینترنتی تقاضای خود را ارسال کنند.در آن روش کسانی که دسترسی آسان به اینترنت داشتند از آن طریق و بقیه افراد به روش کتبی ثبت نام نمودند.اینک سازمان مذکور پا را فراتر نهاده و همه را ملزم به انتخاب رشته به طریق اینترنتی نموده است.این در حالی است که در بسیاری از نقاط کشور دسترسی آسان و سریع به اینترنت میسر نمی باشد. |
|
به نام خدا از چه به جای چه؟ در این پست شما خواهید دید در شهر ما از چه چیز هایی به جای چه چیزهای دیگری استفاده می شود.
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||