به نام خدا فسا و شبهای برره "کاه کهنه بر باد دادن"
و این هم عکس دیگه از بازیگران همان سریال. اینها را نوشتم که یادتون بیاد. و اما اگه حافظه قویی داشته باشید یادتون می یاد که توی این سریال مدتی به طور پیوسته از فسا یاد می شد و آن را از جاهای مهم عهد برره قلمداد می نمودند و حتی با ایتالیا مقایسه می شد.دلیل این امر این بود که دست اندر کاران سریال گوشه چشمی و محبتی به فسا داشتند و بدینوسیله آن را در سطح خیلی وسیع مطرح می نمودند.هیچگاه هم از گفتار آنان نمی شد اهانتی را نسبت به فسا و فسا ئیان استنباط نمود.اکثر افرادی هم که من می دیدم ویا نظرشان را می شنیدم از این امرراضی و خشنود بودند و حتی در محل، مردم عبارت"فسا برره"بکار می بردند.خلاصه کلام ، در یک رسانه بزرگ که برای تبلیغ چند ثانیه ای،انسان باید به اندازه درآمدماهیانه یک کارمند عالی رتبه پول آگهی بدهد همینطوری و مفت و مجانی برای فسا تبلیغ می شد. تا این که ناگهان این امر به کلی متوقف شد. بعد از مدتی آگاهان و دست اندر کاران اجتماعی خبر دادند که یکی از نیروهای فسائی برون منطقه ای که به مناسبت شغلی خود در پاتخت(یعنی پایتخت) حضور دارند طی نامه ای به صدا و سیما اعتراض کرده اند. و الهی بمیرم، دست اندرکاران سریال هم ماست خود را کیسه کردند و دیگر نام فسا بر لبان مشتاقشان جاری نگردید. آگاهان اجتماعی و وبلاگی دو فرضیه برای این اتفاق ناگوار مطرح کرده اند. اول آن که ممکن است عده ای از همشهریان بزرگوار که با طنز میانه ای ندارند(و حتی دلشان می خواهد که سر به تن وبلاگهایی مانند وبلاگ من نباشد)به آن همشهری برون شهری فشار آورده اند که"ای وای برسید.کیان فسا و فسایی در معرض خطر است"و آن بنده خدا هم که حتما آراء و نظرات مردم فسا را در خود متبلورمی پنداشتند به ناچار اقدام نموده اند. و اما فرضیه دوم که کمی بد بینانه است و ما قویا آن را در این وبلاگ مورد شک و تردید قرار می دهیم آن است که امکان دارد آن همشهری برون شهری گرانمایه توسط همکاران خود ودر محل کار مورد دست اندازی قرار می گرفتند.(یعنی این که بعضی همکاران نابخرد به خاطر ذکر نام فسا در آن سریال ایشان را دست می انداختند.) .گرچه صحت این فرضیه شدیدا مورد تردید ما می باشد ولی اگر به فرض محال چنین چیزی درست باشد،با وجود این که ما از هویت این همشهری هیچ اطلاعی نداریم وهیچ مسئولیتی را هم در این مورد قبول نمی نماییم،در عین حال عمل غیر اخلاقی آن همکاران بی کلاس ایشان را شدیدا محکوم می کنیم. زیاد سرتان را به درد نیاورم،آن طوری که مطلعین می گویند،نوشتن نامه همان و آجر شدن نان مردم فسا هم همان. حالا من مادر مرده هرچه می خواهم در این محیط کوچک و محدود پارسی بلاگ(در مقایسه با تعداد وسیع مخاطبین صدا و سیما)زور الکی بزنم تا شاید شهرم را به دیگران معرفی نمایم.این امر مصداق شعر طنزی است که حدود38 یا 39 سال پیش در روزنامه توفیق چاپ شده بود. من فقط دو بیت آن را به خاطر می آورم.در آن موقع جاده شیراز فسا خاکی بود.شعر این است:
هر دو طولانیست اما این کجا و آن کجا من شوم دعوت به مسجد دم کلفتان در هتل هر دو مهمانیست اما این کجا و آن کجا واما جونم براتون بگه حالا که در مورد فسا نوشتم بگذارید یک کار تبلیغاتی بدون کسب درآمد هم انجام بدم. یکی از بازدید کنندگان وبلاگ که خیلی هم در صفحه نظرات بذل محبت کرده ند از نان فسایی اسم آورده و اظهار فرموده اند که نان فسایی را خیلی دوست دارند.بنابر این بی مناسبت نیست که عکسی از نان فسایی را تقدیم دوستان عزیز نمایم.خوب به عکس نگاه کنید و حسابی تمرکز بگیرید.شاید در این عصر تکنولوژی(ببخشید،فن آوری)بتوانید از طریق تماس از راه دور مزه آن را تجربه نمایید.
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||