به نام خدا تأثیر مکتب تشیّع و زن ایرانى(قسمت اول)
منبع مورد استفاده وبلاگ:پایگاه اطلاع رسانی حوزه توضیح:به علت محدودیت میزان ارسال مطلب در هر پست،این مقاله به قسمتهای 1و 2 تقسیم شده است.
منابع مقاله: مجله معرفت، شماره 67 ، رضا رمضان نرگسى؛
مقدمهدر شکلدهى هویّت زن ایرانى، عوامل متفاوتى دخالت داشتهاند که از جمله اینها، مىتوان به عوامل طبیعى (محیط جغرافیایى)، عوامل فرهنگى و اجتماعى، مثل احکام، عقاید و باورها، آموزههاى دینى و آداب و رسوم قبیلهاى اشاره کرد. کتابهاى زیادى نیز به توضیح و شرح بسیارى از این عوامل پرداختهاند. در مراجعه به کتابها، اثرى که اختصاصا به بررسى نقش آموزههاى شیعى در زنان ایرانى پرداخته باشد، یافت نشد و حتى مقالهاى تحت این عنوان به دست نیامد. بدینروى، براى رفع این نقیصه، در این مقاله تلاش شده است تا نقش مکتب تشیّع بر زنان ایرانى در حد مقدور و به اختصار (در حد یک مقاله) شرح داده شود. براى انجام این کار، ابتدا به اجمال وضع ایران و زنان ایران پیش از رسمیت یافتن مذهب تشیّع تصویر شده و سپس تغییراتى که در نتیجه رسمیت یافتن مذهب تشیّع در ایران و در وضعیت زنان ایرانى روى داده است، به اختصار مورد بررسى قرار مىگیرند. اما به دلیل آنکه یکى از شاخصههاى اختصاصى مکتب تشیّع برگزارى مراسم عزادارى ائمّه اطهار علیهمالسلام و مجالس روضهخوانى مىباشد، در این مقاله سعى شده است تا با تأکید بر نقش مجالس روضه خوانى در شکلگیرى شخصیت و هویّتبخشى به زنان معاصر پرداخته شود. دورنمایى از وضعیت زنان ایران پس از اسلام تا پیش از عصر صفویه هرچند سرتاسر ایران تا سال 89 هجرى به تصرف مسلمانان درآمد، ولى تا قبول اسلام از طرف همه ایرانیان سالیان زیادى به طول انجامید؛ زیرا پرداخت جزیه، آزادى اعمال دینى ساکنان زرتشتى، مسیحى و یهودى ایران زمین را تضمین مىکرد. بنابراین، دین اسلام به تدریج زرتشتىگرى را طرد کرد، بخصوص در زمان خلفاى اموى (41ـ132ه.ق) که اسلام به کندى و سستى در ایران رواج یافت و حتى در قرن چهارم هجرى، هنوز عده کثیرى زرتشتى در ایران مىزیستند.(1) بنابراین، ایرانیان مسلمان، مسلمانان صدر اسلام را درک نکردند، بلکه اسلامى که به ایرانیان عرضه شد، اسلام اموى ـ عباسى بود. در دوره بنىامیّه، بزمآرایى و بادهپیمایى رواج گرفت. مخنّثان، که رابط بین مردان و زنان بودند، در شهرها فزونى یافتند و غزلسرایى و اظهار عشق بسیار شد. این درحالى است که در صدر اسلام، که هنوز اعراب از باده تنعم و پیروزى سرمست نشده بودند، حتى گرد کعبه، زن و مرد با هم اداى حج مىکردند و در انجام این کار، عیبى نمىدیدند، اما همینکه زندگى تجمّلى میان عربها معمول شد و مردان کنیزان فراوان به خانه آوردند، در حقیقت به حیثیت و مقام زن در جامعه لطمهاى جبرانناپذیر وارد آوردند و عملاً فساد و خیانت را رواج دادند. جرجى زیدان تغییر وضع و موقعیت اجتماعى زنان را در آن روزگار معلول کاهش عفّت و غیرت و زیاد شدن کنیزان و غلامان و بادهپیمایىها و عیّاشىها و هرزگى مفرط بعضى از خلفا دانسته است.(2) برخى بزرگان و فرمانروایان مانند ابن طولون، تصویر محبوبههاى خویش را بر دیوار تالارهاى پذیرایى ترسیم مىنمودند. البته فرمانروایان خردمند در ابتدا با اینگونه اعمال مخالف بودند و تا مىتوانستند، ممانعت مىکردند، اما همینکه از مقاومت عاجز ماندند، مالیاتى بر اعمال منافى عفّت وضع کرده، آن را مانند کسبهاى دیگر آزاد گذاردند.(3) در ایران وضع و موقعیت زنان در همه جا یکسان نبود. آنانکه از ثروت بهرهاى داشتند، مرفّه، ولى در کنج خانهها محبوس بودند؛ و آنان که در فقر مالى بودند، براى کمک به درآمد زندگى، همدوش مردان تلاش مىکردند. در هر دو حال، زن آنچنان فعالیت اجتماعى و سیاسى نداشت و بیشتر به کارهاى منزل و نگهدارى فرزندان مىپرداخت.(4) هرچند زنان عالمه را، که به علم و دانش و قدرت و شجاعت شهرتى داشتند، نمىتوان انکار کرد، اما این امر عمومیت نداشت. در دوران چند صد ساله ظهور اسلام تا عصر صفوى، اقوام و سلسلههاى متفاوتى، اعم از فارس و ترک و مغول، بر ایران حکومت کردند، اما یک اصل در همه اینها مشترک بود و آن اینکه کلیه اقوام و قبایل خارجى، که در طول تاریخ ایران پس از اسلام به این سرزمین حملهور شده، زمام امور سیاسى را در دست گرفتند، به تدریج آداب و سنن قومى خود را از کف دادند و با مختصات فرهنگ و تمدن ایران مأنوس شدند؛ چنانکه ـ فىالمثل ـ مقام و موقعیت زن سلجوقى با تکامل زندگى بادیهنشینى به شهر نشینى، تغییر یافت. زنان این قوم طبق نوشتههاى مورّخان، در دوران زندگى بادیهنشینى چادر نداشتند و هنگام بروز جنگ، مانند مردان، به یارى پدران یا شوهرانشان با دشمن مىجنگیدند. ولى پس از آنکه ترکان سلجوقى بر مسلمانان ایران فایق آمدند، خواه ناخواه تحت تأثیر فرهنگ و تمدن کشور اسلامى ایران قرار گرفتند و دیرى نگذشت که تحت تأثیر محیط جدید و با قبول مذهب اسلام، سنن و عادات دیرین خود را فراموش کردند(5) و این از غناى فرهنگى ایرانیان و ضعف فرهنگى اقوام مهاجر بود، بخصوص که پس از ورود اسلام به ایران، فرهنگ ایرانى از غناى بیشترى برخوردار شد. ویژگی مشترک جامعه ایرانی در ادوار گوناگون ویژگى عمومى جامعه ایرانى در قبل و بعد از صفویه به این صورت بود که شیوه زندگى مردم و موءمنان از یک سو، تابع شرایط طبیعى (جغرافیایى) محیط و از سوى دیگر، عرف و عادات، آداب و رسومى که به شدت متأثر از احکام دینى بود، شکل مىگرفت و علم فقه نقشى کاملاً اجتماعى بر عهده داشت. بنابراین، دین رابطه میان ساختار فرهنگى، اجتماعى و حتى سیاسى را معیّن مىکرد،(6) به گونهاى که حتى آداب و رسوم قبیلهاى اقوام مهاجم، مهاجر و اقوام بومى ایران تغییر کرد و رنگ و بوى اسلامى به خود گرفت. رسوماتى که بعضا سابقه تاریخى آنها به چند هزار سال نیز مىرسید، به دلیل همین اصل، تقریبا شبیه به هم مىباشند؛ مانند وضع پوشش زنان و مراسم ازدواج در بیشتر نقاط ایران با وجود اختلاف زبان و قومیّت. تغییرات فرهنگى جامعه زنان پس از عصر صفویه براى بررسى تغییرات عمده فرهنگى پس از صفویه، که در جامعه زنان کشور روى داده است، ابتدا باید چگونگى رواج مذهب تشیّع و مؤلّفههاى آن را شرح داد و سپس به تأثیر بعضى از عناصر فرهنگ تشیّع در فرهنگ عمومى زنان پرداخت: روى کارآمدن صفویان صرفا یک دگرگونى سیاسى یا تعویض قدرت سیاسى خاندان حاکم بر ایران نبود. از دیدگاه تاریخ سیاسى ایران، دست کم در ایران پس از اسلام، معمولاً در جابهجایى قدرت از فردى به فرد دیگر و حتى از خاندانى به خاندان دیگر، در ساختار مذهبى، فرهنگى و دیوانى تغییرى روى نمىداد؛ زیرا حکّام بعدى ادعاى فرهنگى ویژهاى نداشتند، بلکه تنها هدف آنها کسب قدرت سیاسى بود(7)، اما با روى کارآمدن صفویه، همه بنیانهاى فرهنگى کشور دچار تغییر شد؛ زیرا پیش از هر چیز، دعاوى فرهنگى خاص است که سلسله صفویه را از سلسلههاى پیشین جدا مىکرد. با به دست گرفتن قدرت توسط شاه اسماعیل اول و اعلان رسمیت مذهب تشیع به عنوان آیین ملّى کشور، به یکباره مکتب تشیّع، دین رسمى کشور شد. اما تا ریشه دواندن این فرهنگ در عمق و جان مردم و آشنایى مردم ایران با آموزههاى شیعهگرى مدت زمانى به طول انجامید؛ زیرا هنگامى که مذهب اثنىعشرى به عنوان مذهب رسمى کشور اعلام شد، «صفویان با این مشکل روبهرو شدند که مردم از احکام تشیّع اثنى عشرى از مسائل مذهب حق جعفرى و قواعد ائمّه اثنىعشرى آگاهى نداشتند؛ ... زیرا از کتب فقه امامیه چیزى در میان نبود»(8)، به طورى که براى ترویج این مذهب، با کمبود یا فقدان علما و کتب دینى مواجه شدند. بنابراین، تلاش کردند تا «دانشمندان عرب شیعه را از هر جا که امکان داشت، به ایران آورند. این علما از دو ناحیه به ایران مىآمدند: یکى بحرین و دیگرى جبل عامل در سوریه.»(9) با ورود علما به ایران، تبلیغات براى پیشرفت مذهب تشیّع نیز گسترش یافت و به تبع آن، عناصر فرهنگ تشیّع نیز گسترش یافتند که از جهات گوناگون شایسته بحث و بررسى مىباشد. یکى از این عناصر فرهنگى خاص، که تأثیر شگرفى بر فرهنگ عمومى زنان ایران گذاشت، به طورى که در شناخت هویّت زن ایرانى معاصر، این عنصر را همواره باید مدّ نظر قرار داد، مسأله عزادارى براى امام حسین علیهالسلام و برپایى مجالس روضه خوانى بود. هرچند سوگوارى براى امام حسین علیهالسلام از مدتها قبل ـ از زمان ائمّه اطهار علیهمالسلام ـ کم و بیش به صورت پنهانى و نیمه پنهانى وجود داشت و در زمان سلاطین آل بویه (در سال 334 ه. ق و 963 م) نیز وسعت یافت و از دایره تنگ نوحهسرایى در خانهها و مجالس خصوصى به بازارها و خیابانها و مراسم سینهزنى و مانند آن مبدّل گردید،(10) اما هیچگاه تا پیش از روى کارآمدن صفویه، به صورت یک نهاد اجتماعى قدرتمند درنیامد. با رفتن سلسله آلبویه، این سنّتها نیز رو به اضمحلال نهادند و با روى کار آمدن سلجوقیان بکلى پایان یافتند.(11) بنابراین، با تغییر سیاست حکومتهاى محلى، که در مناطق گوناگون ایران حکومت را به دست مىگرفتند، تغییرات و دگرگونىهایى از نظر قوّت و ضعف، در مسأله اقامه عزادارى بر امام حسین علیهالسلام روى مىداد.(12) اما روى کار آمدن صفویه و تشکیل یک دولت مرکزى مقتدر و اهتمام و کوششى که در برگزارى عزاى حسینى در داخل و خارج، در خانهها، مساجد، تکیهها، معابد و بازار داشتند،(13) موجب شد تا عزادارى امام حسین علیهالسلام به صورت یک نهاد اجتماعى درآید؛ به این معنا که پس از اضمحلال سلسله صفویه نه تنها این سنّت از بین نرفت، بلکه روز به روز بارورتر و تنومندتر شد و اگر در روز اول، کارکردى جز احیاى عزادارى و سوگوارى نداشت، به مرور ایّام کارکردهاى دیگرى به آن اضافه شدند. تاثیر مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام بر هویت زن ایرانی بررسى این تأثیر در دو موضوع حایز اهمیت است: اول. مجالس عزادارى سالار شهیدان کارکردهاى گوناگونى همچون تعلیمى، انسجام بخشى، شورآفرینى و سوگوارى داشته است که در این میان، کارکرد تعلیمى آن مورد بحث است. ابتدا کارکرد تعلیمى مجالس محرّم و صفر چندان وسیع نبود؛ یعنى نوحهسرایان ، شاعران و مدیحهگران معمولاً به اطلاعرسانى در مورد حادثه کربلا و حداکثر حوادث کوفه وشام و مدینه اکتفا مىکردند و تلاش در زنده کردن و زنده نگهداشتن اصل مراسم عزادارى محرم و صفر بود، به گونهاى که از سال 334 ه. ق در روز «عاشورا» زنها از خانه بیرون مىآمدند، سیلى به صورتشان مىزدند و بر امام حسین علیهالسلام نوحهسرایى مىکردند و این عادت هر سال در این روز (تا اواسط قرن ششم) استمرار داشت.(14) اعلان سیاهپوشى در دهه اول محرّمالحرام مهمترین سنّتى بود که «معزالدوله بویهى اول» آن را رسم کرد و این عادت مشهورترین عادات شیعه شد.(15) همچنین زنها شبانه و مردان روزها با سر و پاهاى برهنه براى عزادارى بیرون مىآمدند و با تعزیت به همدیگر، تحیّت و سلام مىکردند و براى حادثه غمبار کربلا محزون مىشدند.(16) یا وقتى دعبل خزاعى اشعارش را در رثاى آن بزرگوار مىخواند، به وضوح پیداست که تلاش دارد تنها عمق فاجعه را به حضّار نشان دهد. اما در عصر قاجار، بخصوص اواخر عصر قاجار تا عصر حاضر، تغییرات عمدهاى در مجالس عزادارى داده شد. یکى از آن تغییرات اطلاعرسانى و تبلیغ عمومى دین، اعم از احکام و فقه، کلام و سایر معارف دینى در مجالس عزادارى است. یکى از دلایل این امر مىتواند این باشد که در یکى دو قرن اخیر، مدّاحان و شاعران از روضهخوانها و وعاظ تمایز یافتهاند؛ یعنى اگر در قرون اولیه، دعبل هم شاعر بود، هم خواننده شعر و هم مصیبتخوان، امروزه این وظایف تقسیم شدهاند و هرکسى کار معیّنى انجام مىدهد. از اینرو، وعاظ فرصت بیشترى دارند تا معارف دینى را به عزاداران بیاموزند و مدّاحى و نوحهسرایى را به مدّاحان و نوحهسرایان واگذار کنند. همچنین به موازات پیشرفتهاى جهانى دو قرن اخیر، انتظارات مستمعان نیز بیشتر شده و وعّاظ هم مایلند تا از این فرصت، در تبلیغ دین به بهترین وجه استفاده کنند. بنابراین، مىبینیم که در مجالس وعظ، بعضا مطالبى عنوان مىشدند که اصلاً ربطى به حادثه کربلا نداشتند و چه بسا مسائل روز در مجالس وعظ طرح و عنوان مىگردیدند. براى نمونه، مىتوانید به روزنامه الجمال، که متن سخنرانىهاى سید جمال الدین واعظ اصفهانى را در سالهاى 1323 و1324 ه.ق در تهران چاپ مىکرد، مراجعه کنید. دوم. شرکت انبوه زنان ایران، بخصوص شهرها، در مجالس روضهخوانى از دوره قاجار به بعد است. هرچند زنان ایرانى در همه ادوار علاقهمند شرکت در مجالس وعظ و سخنرانى و پىگیرى امور اجتماعى بودهاند، اما شرکت زنان در اینگونه مجالس در قرون گذشته، با مشکلات زیادى همراه بوده است؛ چنانکه اسرارالتوحید در مورد مجلس وعظ ابوسعید ابوالخیر مىنویسد: «... در همان زمان، دختر استاد بوعلى دقاق، کدبانو فاطمه، که در حکم استاد امام ابوالقاسم قشیرى بود، از استاد امام ابوالقاسم دستورى خواست تا به مجلس شیخ ما بوسعید برود. استاد امام در آن ایستادگى مىنمود و اجازت نمىکرد. چون به کرات بگفت، استاد گفت: دستورى دادم، اما متنکروار و پوشیده شو و "ناونه" ـ به زبان نیشابوریان، یعنى: چادرشب کهنه ـ بر سر افکن تا کسى ظن نبرد که تو کیستى. کدبانو فاطمه چنان کرد و چادرى کهنه بر سرگرفت و پوشیده به مجلس شیخ ما آمد و در میان زنان، بر بام نشست.(17) همچنین در مورد شرکت در مجلس شیخ، چنان نبود که مسجدى یا خانهاى باشد و نیمى مردان و نیمى زنان یا تمامى آن مجلس را زنان تشکیل دهند، بلکه معمولاً مجلس براى مردان برگزار مىشد. اسرارالتوحید مىنویسد: زنان براى شنیدن سخنان ابوسعید در پشت بامها ازدحام کرده بودند.(18) اما پدیده جالبى که در دوره قاجار با آن مواجه هستیم، عبارت است از: ارزشمند شدن شرکت زنان در مجالس روضهخوانى و به تبع آن، هجوم زنان به این مجالس و همچنین کثرت برگزارى اینگونه مجالس در منازل؛ چنانکه کسروى مىگوید: در محرّم سال 1324 در تبریز، علاوه بر مساجد و تکایا، از هر ده خانه، در یک خانه مراسم عزادارى برپا بود.(19) مستوفى شرکت زنها در مجالس روضهخوانى را چنین توصیف مىکند: «فعّالترین بُعد حضور اجتماعى زنان در دوره قاجار شرکت در مراسم عزادارى ماه محرّم، روضهخوانى و نمایشهاى تعزیه بود. لازم به ذکر است که این مراسم در آن دوره، مدت زمان بیشترى را در برمىگرفت.(20) در دروه قاجار در تهران ، در هر محله و بر سر هر گذرى، تکیهاى وجود داشت که مردم در ماههاى محرّم و صفر به برپایى مراسم روضه خوانى در آن مىپرداختند. بهترین و مفصّلترین مجالس روضهخوانى ماه محرّم در مسجد حاج شیخ عبدالحسین برگزار مىگردید که گاه جمعیت شرکتکننده در آن، متجاوز از دههزار زن و مرد مىشد.(21) در بررسى منابع تاریخ معاصر، بارها به مسأله حضور فعّال زنان در چنین مراسمى برخورد مىکنیم؛ مثلاً، مهدى قلى خان هدایت چنین گزارش مىدهد که «در تکیه دولت، اطراف سکو از زنها پُر مىشد؛ قریب شش هزار نفر. مردها به علت کثرت جمعیت زنان، بدان راه نمىیافتند.»(22) همچنین طبق منابع موجود، این نکته مسلّم است که شرکت انبوه زنان در مجالس روضه و مراسم عزادارى، تنها به تهران و «تکیه دولت» اختصاص نداشت.(23) همچنین اختصاص به محرّم و صفر نیز نداشتند، بلکه در شبهاى جمعه و وفیات و براى اداى نذر نیز برگزار مىشدند. کسب اجر اخروى، براى توبه از معاصى ، افزودن بر اطلاعات دینى، دیدن رجال سیاسى، روحانیان، مراجع بزرگ و شنیدن مواعظ آنها در کنار محظوظ شدن از لذت حضور در جمع، و مشارکت در طبخ غذا و تناول آن نیز از انگیزههاى کوچک و بزرگى بودند که به حضور زنان در این مراسم قوت مىبخشیدند.(24) در نتیجه این دو موضوع، درست در زمانى که به قول على اصغر شمیم، «زن در خانه زندگى مىکرد و تقریبا هیچگونه ارتباطى با خارج از محیط خانواده نداشت»(25)، حوادث تاریخى مهمى، اعم از مشارکت سیاسى و مبارزات سیاسى از زنان ایران در تاریخ ثبت گردیده و این در حالى است که هنوز مدارس امروزى دختران دایر نشده بودند و زنان تقریبا به اتفاق، از نعمت خواندنونوشتنمحرومبودندوحجابنیزبهشدتتماممراعاتمىشد. توضیح مطلب آنکه در دوران قاجار، بخصوص در عصر حکومت ناصرالدین شاه، تهران مکرّر شاهد تظاهرات دستهجمعى زنان در سالهاى 1277 ه.ق، 1302 ه.ق(26) و مهمتر از همه اینها «قیام تنباکو» در سال 1309 ه.ق بود.(27) عین ماجرارا تاریخدخانیه شیخ حسنکربلائىچنیننقل مىکند: «به دنبال حکم ناصرالدین شاه به آیةالله میرزاى آشتیانى در روز یکشنبه دوم جمادى الثانى 1309، مبنى بر اینکه یا حکم تحریم آیةالله میرزاى شیرازى را لغو کنید یا اینکه تهران را ترک نمایید، میرزاى آشتیانى تصمیم گرفت که فرداى آنروز (دوشنبه سوم جمادى الثانى) تهران را به مقصد عتبات عالیات ترک نماید. این خبر در شهر پخش شد و صبح روز دوشنبه، مردم دسته دسته رو به محله سنگلج ... روانه شدند. هنگام ظهر زنان نیز دسته دسته و فوج فوج جمع آمده، جمعیت زنان نیز انبوه شد. پس از این اجتماع، اول کار زنان این بود که روانه بازارها شدند. هر دکان را گشوده دیدند، خواهى نخواهى بستند، تا به جایى که در تمامى شهر به این عظمت، یک باب دکان دیگر گشوده نماند. این جمعیت زنان با آن همه انبوهى و کثرت، پس از فراغت جستن از این کار، تماما سرها را از روى چادرها لجن گرفته و...»(28) تیمورى این صحنه را چنین وصف مىکند: «جمعیت زنان با روبند سفید و چاقچور، که اغلب سر خود را لجن مالیده و شیون و ناله مىکردند و "یا حسین"، "یا حسین" مىگفتند، بسیار دلخراش بود.»(29) کربلائى در ادامه مىنویسد: همین قدر در شرح عظمت این هنگامه مىتوان گفت که این چنین شورش و غوغاى عظیمى را پیش از آن که به عیان آید، هیچ وهمى نمىاندیشید. این جمعیت زنان، که در هنگامهجویى پیش آهنگ شورشیان بودند، نخست طرف خطابى را که در نظر خود معیّن داشتند به اسم «شاه باجى»، «شاه باجى سبیلو» مخاطب ساخته،... یک مرتبه صداى «یا على» و «یا حسین» از تمامى این همه مخلوق بلند شده... از این چنین هنگامه عظیمى، که دفعتا در میدان ارک ]سلطنتى] برپا گردید، تمامى اجزاى دولت خاصه [اهل[ حرمسراى سلطنتى را وحشت و دهشت عظیمى فراگرفته، از صدر تا ساقه، مضطرب و پریشان شدند... در ضمنِ هر فصلى نیز فریادهایى بدین مقوله بلند بود که اى خدا! مىخواهند دین ما را از بین ببرند، علماى ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند، بر جنازه ما فرنگیان نماز گزارند... بالجمله، جمعیت زنان پس از این هنگامه، از ارک مراجعت نموده، به مسجد شاه رفتند. مصادف افتاد که در آن هنگامه، آقاى امام جمعه در بالاى منبر مشغول وعظ [بر علیه نهضت تحریم میرزاى شیرازى ] و تهدید مردم بودند، به خیال اینکه شاید اینگونه فتنه عظیم را به پارهاى تهدیدات بتوانند فرونشانند، جمعیت زنان هجوم آورده، همین که از وضع صحبت آگاهى یافتند، یکدفعه آغاز فریاد و فغان کرده، آنجا نیز به تفصیلى که شرح دادنى نیست، قیامت کردند... واعظ بىچاره را به افتضاح هرچه تمامتر، از منبر به زیر آورده و از آنجا دوباره به ارک مراجعت نمودند. جمعیت مردم به حدى شد که تمام کوچه و بازارها تا میدان ارک یک وصله پیوسته زن و مرد بود. راه عبور و مرور از کوچه و بازارها بالمرّه مسدود گردید. فریاد و افغان «واشریعتاه» و «وااسلاماه»، «یا على» «یا حسین» از تمامى این همه مخلوق پیوسته بلند بود. تمامى شهر به این عظمت را چنان ضجّه [و ناله] و غلغله و شور و شیون فرا گرفته بود که به وصف نتوان درآورد.(30) لازم به یاداورى است که این تحرّک سیاسى منحصر به زنان پایتخت نبود، بلکه نمونههاى مشابهى از اصفهان(31) و تبریز(32) نیز گزارش شدهاند.نکات مهمى که تقریبا در همه موارد اجتماع زنان مشترک بودند عبارتند از: 1. اصل رعایت حجاب کامل سنّتى ایرانى به صورت چادر، روبند (پوشش تمامى اعضاى بدن، حتى وجه و کفین)؛ 2. استفاده از شعارهاى اسلامى «یا على» و «یا حسین»؛ 3. فریاد «وااسلاماه» سردادن (درد دین داشتن)؛ 4. دفاع از علما و روحانیت.(33) جالب این جاست که روشنفکران عصر ما در توجیه این وقایع تاریخى، راه به خطا رفته و سعى مىکنند با الگوهاى غربى این وقایع را توجیه کرده، همه موارد شبیه این را با یک چشم نگاه کرده، براى همه امراض نسخه مشابه بنویسند؛ مثلاً خسرو معتضد و نیلوفر کسرى در تحلیل حوادث مزبور مىگویند: با پیشرفت زمان و روشن شدن اذهان مردم، مردان و زنان روشنفکر و آزاداندیش جامعه به اهمیت نقش زنان در پیشبرد فعالیتهاى اجتماعى و مسؤولیت خطیر خود در تکوین جامعه، روشنتر و زیبندهتر پى بردند. با افزایش هوشیارى اجتماعى و آشنایى با علوم جدید و اصطلاحات هرچند کوچک، که در این دوران صورت گرفت ...، افزایش رفت و آمدهاى خارجىها به ایران و آشنایى با شیوه زیستى بانوان ایشان... بر اهمیت اثر زنان در ایجاد جامعه فعّالتر اذعان نمودند.(34) این جملات اگرچه براى محافل سرّى و اتحادیه غیبى نسوان(35) یا زنان دربارى مثل تاجالسلطنه(36) و در خصوص بانوان پس از کشف حجاب رضاخان صادق هستند، اما نمىتواند وقایع پیش از مشروطه، بخصوص وضعیت زنانى را که درد دین داشتند و تنها براى دفاع از اسلام و علماى دین قیام کردهاند، توجیه کند. اشتباه عمدى یا سهوى دیگر روشنفکران این عصر آن است که برخى حوادثى را که به زنان مربوط مىشود و آنان به انگیزه غیردینى به میدان مىآیند، مثل حادثه قحطى نان در سال 1277 که زنان تظاهرات کرده بودند و ناصرالدین شاه هنگام بازگشت از شکار، با انبوهى چند هزار نفرى از زنان روبهرو شد،(37) اینگونه حوادث را با آب و تاب شرح و تفصیل مىدهند، اما وقتى نوبت به مواردى مىرسد که تنها انگیزه قیام زنان درد دین بوده است، با شتاب هرچه تمامتر، فقط به ذکر گوشههایى نارسا اکتفا مىنمایند. بقیه مقاله را در قسمت دوم بخوانید. |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||