محمدعلی مقامی ( سه شنبه 88/6/17 :: ساعت 12:21 صبح)
به نام خدا
انسان و امتحان هاى الهى
منبع استفاده این وبلاگ:پایگاه اطلاع رسانی حوزه
منابع مقاله:
فصلنامه ندای صادق، شماره 16، صادق زاده قمصری، فاطمه؛
چکیده:
در میان موجودات جهان آفرینش، گروهى هستند که امکان هیچگونه ترقى، تعالى و پیشرفتى را ندارند و همه آنچه لازم است، از ابتدا و بالفعل در نهاد آنها گذاشته شده است; جمادات از این قبیلند. گروه دیگر علاوه بر برخى فعلیتها، قوا و استعدادهایى دارند که در صورت جمع شرایطى خاص به فعلیت رسیده، منتهى به تکمیل و تتمیم آن موجود مىشود. بعضى از موجودات گروه دوم در این مسیر بى اختیارند و برخى دیگر راه تکامل را با اختیار و اراده تمام طى مىکنند. انسان از این گونه اخیر است که مسؤولیتسازندگى و تربیت او را به خودش سپردهاند.
در مقاله حاضر به انواع هدایت در نظام آفرینش پرداخته شده و نقش آزمایشهاى الهى در زندگى انسان و هدف این آزمایشها بررسى شده است.
کلید واژهها :
خلقت، هدایت، تکوینى، تشریعى، امتحان، استدراج هدایت الهى
خداوند سبحان علاوه بر خلقت موجودات، هدایت آنهارا به سوى کمال بر عهده دارد;مراد از هدایت آن است که راه کمال و سعادت موجودات را به آنها بنمایاند و در ایصال به مطلوب، آنها را یارى رساند; ربناالذى اعطى کل شىء خلقه ثم هدى; «پروردگار ما همان کسى است که خلقتشایسته هر چیز را به آن داد و سپس هدایتشکرد.» (1)
این همان هدایت عامهاى است که دامنهاش تمامى موجودات را فرا گرفته است. با ملاحظه مراتب موجودات، مىتوان براى هدایت الهى مراتب و مراحلى را بر شمرد:
1- هدایت تکوینى: خداوند در این مقام هر موجودى را با قرار دادن میل و استعدادى در او به سوى کمال وجودىاش راهنمایى مىکند. ضعیفترین موجودات تا پیچیدهترین آنها ناخود آگاه و بطور تکوینى به سوى کمال خویش در حرکتند. با چنین هدایتى است که هسته خرما در درون خود،استعداد تبدیل شدن به درختبارور نخل رادارد و در صورت جمع شرایط، آن استعداد درونى به فعلیت رسیده، به درخت نخل تبدیل مىگردد.
2- هدایت تشریعى: میان موجودات عالم خلقت، انسان موجودى متفکر و اندیشمند است و کمال او تنها از راه تفکر و اندیشه صحیح تامین مىشود. او افعال ارادى خود را از سر اعتقاد انجام مىدهد لذا در انتخاب راه و گزینش مسیر کمال حقیقى، نیازمند هدایتبیشترى است. علاوه بر آن، انسان بطور طبیعى خودخواه و نفع پرست است و به حکم زندگى اجتماعى، (2) میان امیال و خواستهاى او در اجتماع تزاحم و تعارض بهوجود مىآید; لذا انسان باید امیال و خواستهاى خود را تا حدودى کنترل کند و در صورت بروز نزاع، کسى با احکامى میان او و طرف دیگر نزاع قضاوت کند; بدین جهت نیازمند قوانین و شریعتهایى مىباشد. خداى سبحان در پى اصل هدایت عامه، در خصوص انسان، علاوه بر آنچه بصورت استعداد قوا و عقل و فطرت در نهاد او قرار داده، لازم است راه درست را به او نشان داده، در زمینه اعتقادات، اخلاق و احکام، او را راهنمایى کند. بنابراین حقتعالى این نیاز ضرورى و فورى بشر را با انزال کتب آسمانى و بعثت انبیا«علیهمالسلام» پاسخ داده است.
البته انسان در انتخاب دین و التزام عملى به آن کاملا مختار است و مىتواند با حسن انتخاب خویش، مطابق شریعتحق رفتار کرده، به سعادت برسد یا آنکه با سوء اختیار از آن اعراض کرده به شقاوت ابدى محکوم گردد. البته این هدایت تشریعى، عمومى است و خدا با آن، راه سعادت را به همه انسانها نشان مىدهد; اناهدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا; «ما انسان را راهنمایى کردیم خواه شکرگزار باشد یا ناسپاس.» (3)
3- هدایت پاداشى: در برابر هدایت تشریعى حق، انسانها در دو جبهه قرار دارند: گروهى تقوا و سرمایه فطرت را حفظ کرده، در نزاع درونى میان فطرت و طبیعت، همواره به سوى فطرت گرایش داشته و زندگى خود را مطابق شریعت تنظیم کردهاند. خداوند از سر لطف ،آنها را مورد هدایتباطنى قرار مىدهد. بخوبى پیداست که این هدایت در پى اثبات استحقاق و لیاقت مؤمن در مرحله هدایت تشریعى است و هیچگونه منافاتى با عدالتخداى سبحان ندارد. گروه دیگر، نور فطرت خود را خاموش و به سوء اختیار خود، از هدایت تشریعى اعراض کردهاند. خداوند فیض خاص خود را از چنین افرادى قطع مىکند و آنها رابه حال خود وامىگذارد: این کار به سقوط و افزایش امراض قلبى آنها مىانجامد. بنابراین، هدایت الهى در مورد انسان دو مرحله دارد: اول: هدایت ابتدایى که همان هدایت تشریعى از طریق عقل و وحى است. انسانها از نظر قبول یا نکول هدایت تشریعى، به مؤمن و کافر تقسیم مىشوند و تنها مؤمنان لیاقتبهره بردارى از دایتبالاتررا خواهند داشت، دوم: هدایت جزایى و پاداشى، که خداوند با آن مؤمنان و پرهیزکاران را به مطلوب مىرساند و آنها را در انجام طاعات و عبادات و پرهیز از محرمات، موفق و مؤید مىکند. خداى سبحان در قرآن کریم فرموده است: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین. الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة ومما رزقناهم ینفقون. والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالآخرة هم یوقنون. اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون; «این کتاب که در آن هیچ نقطه ابهامى نیست، راهنماى کسانى است که داراى تقواى فطرى هستند، آنها که به عالم غیب ایمان دارند و با نماز (که بهترین مظهر عبودیت است) خدا را عبادت مىکنند و از آنچه ما به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند. همانهایى که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده بود ایمان و به آخرت یقین دارند. چنین کسانى بر طریق هدایتى از جانب پروردگار خویش هستند و تنها ایشان رستگارند.» (4)
در این آیات، بعد از شمردن چند صفت از اوصاف پرهیزکاران مىفرماید: دارندگان این اوصاف از هدایت الهى بهرهمند هستند; ابتدا از ناحیه خداى سبحان مورد هدایت تشریعى قرار گرفتند و خود با فطرت سالمشان پذیراى آن دایتشدند و به صفت «تقوا» آراسته گشتند. در مرحله بعد همین تقوا، زمینه هدایت ویژهاى مىشود که خداى سبحان به پاس تقواى آنها به ایشان کرامت فرموده است. اولا این هدایت پاداشى، هدایت قرآنى است. ثانیا این هدایت از نوع هدایت اولى است; بطورى که اگر هدایت تشریعى و تقواى حاصل از آن نباشد، هدایت ثانوى دست نمىدهد. ثالثا هدایت اولى عمومى است و هدایت پاداشى مخصوص پرهیزکاران مىباشد.
طبیعى است که اگر کسى هدایت تشریعى را نپذیرد، خداوند او را بعنوان کیفر گمراه مىکند. اضلال، امر عدمى است و «دادنى» نیست (ولیکن هدایت، امرى وجودى و «دادنى» است و تا خدا آن را اعطا نکند، کسى مهتدى نمىشود). خداوند لطف خود را از چنین فرد تبهکارى قطع مىکند و او چون ذاتا فقیر است، با سلب فیض حق، هیچ راهى براى نجاتش باقى نمىماند و بى درنگ سقوط مىکند. کافر و فاسق هم داراى دو ضلالت است; یکى ضلالت و کورى اولى که باعث اوصاف خبیثه اوست و دیگر ضلالتى که ضلالت و کورى اولش را بیشتر کرده است. ضلالت اولى راباید به خود فرد نسبت داد و اضلال دومى را جزایى دانست که خداوند به آنها داده است. اضلال خدا همان نرساندن لطف و هدایت است; نه آنکه چیزى به نام ضلالتبه کسى اعطا کند. هنگامى که توفیق هدایت از کسى گرفته شد دیگر عقل او از درون شکوفا نمىشود و از بیرون هم پیام رسولان الهى در او نفوذ نمىکند. چنین کسى محکوم به سقوط خواهد بود; ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوه ; «خدا بر دلهاى کفار مهر زده است و بر گوشها و چشمانشان پردهاى است.» (5)
فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا; «در دلهاى منافقان مرض و بیمارى است پس خدا به کیفر نفاقشان آن بیمارى را افزود.» (6)
یضل به کثیرا و یهدى به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین;«خداوند با همین قرآن بسیارى را گمراه و بسیارى را هدایت مىکند ولى قرآن تنها فاسقان را - که قبلا فسق خود را نشان دادهاند گمراه مىکنند.» (7)
متقین میان دو هدایت واقعند و از دو هدایتبهره مىبرند; همچنان که غیر متقین (کفار، منافقان، فاسقان) میان دو ضلالت قرار گرفتهاند. (8) آزمایش انسان و ضرورت آن
بدیهى است که تنها با ایمان ظاهرى و ادعاى ایمان نمىتوان مشمول هدایتخاص الهى قرار گرفت و مخصوصا برخوردارى از هدایت قرآنى مشروط به اثبات شایستگى و قابلیت فرد مؤمن است. به همین دلیل خداوند تعالى انسان را در صحنههاى مختلف و با طرق گوناگون مورد «آزمایش» قرار مىدهد. لازمه امتحان آن است که انسان در انتخابهاى خود آزاد و مختار باشد; لذا خدا در درون او نزاعى میان طبیعت و نفس از یکسو و فطرت از سوى دیگر، قرار داده است و او از دو طرف به سمت «فجور و بدى» و «تقوى» کشیده مىشود; و نفس و ما سویها. فالهمها فجورها و تقویها; «قسم به نفس انسان و آنکه او را به حد کمال آفرید و به او شر و خیر را الهام کرد.» (9)
از طرفى به سمتخوبیها متمایل است، این مقتضاى فطرت اوست، و از طرف دیگر به بدیها گرایش دارد; اینها همه صحنههاى امتحان است تا انسان راه سعادت را برگزیند و شایستگى خود را براى برخوردارى از هدایت مخصوص الهى به اثبات رساند. حاصل سخن آنکه یکى از سنتهاى تغییر ناپذیرالهى و نوامیس خلقت، آزمایش انسان است. خداوند در آیات فراوانى بر این مطلب تاکید دارد; ولنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین; «ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را با خوف یا گرسنگى یا نقص اموال و جانها و میوهها مىآزماییم، و تو اى پیامبر صابران را بشارت ده.» (10)
خداوند حتما انسان را مىآزماید. بنابراین اگر کسى در مقام دعا از خدا بخواهد که او را مورد آزمایش قرار ندهد، این دعا هرگز اجابت نمىشود. باید از خدا بخواهد که او را به اندازه قدرت و ایمانش امتحان کند و حتى هنگام امتحان به او توفیق دهد و وى را به حال خود واننهد. «امتحان » در قرآن کریم
در قرآن کریم، موضوع «آزمایشانسان» به صورتهاى مختلفى مطرح شده است گاهى از لغت «امتحان» استفاده شده است; اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى; «آنها کسانى هستند که در حقیقتخدا دلهایشان را براى مقام رفیع تقوا آزموده است.» (11)
ولى معمولا در قرآن واژه «ابتلاء» و «افتنان» بکار رفته است. ریشه لغوى کلمه «ابتلاء» در زبان عرب «بلاء» است و معناى آن فرسوده و کهنه شدن است. هر شیئى که فرسوده شود، تمام خصوصیات ذاتى و اصلى خود را آشکار مىکند; به عبارت دیگر با کهنه کردن و مورد استفاده قرار دادن آن شىء; معلوم مىشود جوهره آن چیست و کدام یک از اوصافى که براى آن شمردهاند، ذاتى اوست و کدام یک عرضى و زوالپذیر; بنابراین اصل لغت «ابتلاء» بلا و کهنگى است ولى از نظر اصطلاحى «ابتلاء» به معنى امتحان و آزمایش است. از آنجا که انسان در آزمایشهاى مختلف، جوهر خود را نشان مىدهد، به آزمایش «ابتلاء» گویند، یا از آن جهت که امتحان، انسان را کهنه وفرسوده مىکند.
کلمه «افتنان» و «فتنه» از نظر لغوى به معنى گداختن (12) است و گداختن فلز براى آن است که جوهره ذاتش را آشکار سازد. از آنجا که در امتحان انسان، جوهر ذات او معلوم مىگردد به «امتحان» فتنه گویند.
با توجه به آنکه در دنیا معمولا ممتحنها از نتیجه آزمون اطلاعى ندارند، ممکن است کسى سؤال کند که چرا و چگونه خدا انسان را امتحان مىکند؟ در حالى که او از همه چیز و حتى از نتیجه این آزمونها مطلع است. وان تجهر بالقول فانه یعلم السر واخفى; «اگر به صداى بلند صحبت کنى (یکسان است) زیرا خدا بر نهان و مخفىترین امور جهان کاملا آگاهاست.» (13)
در پاسخ باید گفت اصل امتحان براى آن است که گوهر فرد ظاهر شود و او استعدادهاى خود را پرورش دهد و به سعادت برسد. ضرورتى ندارد که در هر امتحانى، ممتحن از حاصل و نتیجه امتحان آگاهى نداشته باشد. البته در مواردى که ممتحن انسان است، طبعا از نتیجه امتحان هم اطلاعى ندارد; (14) مانند معلمى که از دانشآموزان خود امتحان به عمل مىآورد; گاهى هم ممکن است که ممتحن به همه چیز مطلع باشد و با این حال، طرف مقابل را بیازماید; نه براى آنکه خود بفهمد، بلکه براى مشخص شدن گوهر او و رشد و ترقى او; ولو یشاء الله لا نتصر منهم و لکن لیبلو بعضکم ببعض; «اگر خدا مىخواستخود از کافران انتقام مىکشید (بىآنکه شما به جنگ بروید) ولیکن این صحنه جهاد کفر و ایمان براى امتحان شماست.» (15)
بنابراین امتحان الهى عامل رشد و شکوفایى استعدادها و قواى انسان است. آیات قرآنى درباره «امتحان»
بطور کلى آیات قرآنى را که در زمینه امتحان بشر نازل شده است، مىتوان در چهار گروه جاى داد:
گروه اول: آیاتى که بصراحت مىفرماید همه آنچه در عالم طبیعت و نشئه دنیاست، در حوزه امتحان انسان است و خدا براى آزمودن انسان آنها را آفریده است. انسان در مقابل نعمتها سه موقعیت مىتواند داشته باشد: یا آنکه خدا آن نعمت را به او اعطا کرده است، یا از ابتدا از داشتن آن نعمت محروم بوده است و یا آنکه پس از مدتى که از آن بهرهمند بوده، خدا آن را از او باز ستانده است. پیداست که دادن نعمتبراى آزمودن «شکر» انسان است و ندادن آن یا پس گرفتن آن براى آزمودن «صبر» او; و خدا در هر حال شاهد و ناظر حالت آدمى است; انا جعلنا ما على الارض زینته لها لنبلوهم ایهم احسن عملا; «ما چیزهایى را که روى زمین است آرایش آن قرار دادهایم تا ایشان را بیازماییم که کدامشان از جهت عمل بهترند.» (16)
زینت، هر امر زیبایى است که وقتى به چیزى منضم شود، جمالى به آن مىبخشد; آن سان که رغبت هر بینندهاى را به سوى آن جلب مىشود. هر چه بر روى زمین است، زینت زمین است نه زینت آدمیان. زیور زمین است و آزمون انسان; زیرا معقول نیست که چیزى جدا از انسان باشد و با این حال زینت او محسوب شود. کسى که زمین را آباد مىکند یا ساختمان مجللى مىسازد، زمین را مزین کرده استیا وقتى لباس خوبى دربر مىکند این لباس زینتبدن است و نه زیور جان او. ولى اگر کسى زحمت کشید و عالم با تقوا شد یا زاهد عابد، او خود و «جان» خویش را مزین کرده است. (17) پیام مستقیم آیه فوق آن است که انسان نباید خود ر ابه مادیات مشغول کند; زیرا کسى که خود رابه بیرون از ذات خود سرگرم کند، خود را هدر داده است و روزى، آن امر عرضى و بیرونى از بین مىرود و درون تهى مىماند. علاوه بر نکته مذکور، آیه شریفه اضافه مىکند که همان مادیات وسیله آزمودن شماست. دادنش براى آزمون «شکر» و گرفتن یا ندادنش جهت آزمون «صبر». از نظر آیه شریفه، دنیا و هر چه در آن است (خیر یا شر، مفید یا مضر، خوشایند یا ناخوشایند) براى امتحان بشر است و دنیا، دار امتحان است نه دار جزا; آن جزاى محض (پاداش یا کیفر) که در کنارش تکلیفى نیست، مربوط به قیامت است. لذا هر چه در نشئه دنیا و طبیعتبه آدمى بدهند یا از او پس گیرند، همه براى امتحان اوست. حتى هنگامى که در اثر موفقیت در امتحان قبلى یا انجام یک خیر و حسنهاى، به انسان پاداش یا نعمتى مىدهند گرچه از یک نظر پاداش است، ولى همراه آن امتحان جدیدى آغاز مىشود و آدمى در مقابل همان نعمت هم مسؤولیت دارد.
گروه دوم: آیاتى که تصریح مىکنند مشکلات و همه سختىها براى آزمون انسان است: و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین; «ما بطور حتم همگى شما را با خوف یا گرسنگى یا نقص اموال و جانها و ثمرات مىآزماییم، و تو اى پیامبر! صابران را بشارت ده.» (18)
این آیه به بعضى از سختیها که ممکن است، مسلمانان در راه مبارزه با باطل بدان دچار شوند، اشاره کرده است، از قبیل: ازبین رفتن امنیتیا قحطى و گرسنگى یا از دست دادن اموال در تجارت یا فدا شدن جان در میدان جهاد یا کم شدن میوههاى درختان. در آیه دیگرى فرمود ما براى پیشبرد اسلام، شما را با امتحانهاى شدیدى مورد آزمایش قرار مىدهیم که بعضى از اینها آنقدر سنگین است که حتى مؤمنان به لرزه در مىآیند; اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا. هنالک ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیدا ; «یاد دارید وقتى را که (در جنگ احزاب) لشکر کفار از بالا و پایین بر شما حملهور شدند، چشمها حیران و خیره ماند و جانها به گلو رسید و شما درباره خدا گمانهایى کردید. در آن صحنه مؤمنان امتحان شدند و سخت متزلزل گردیدند.» (19)
در ادامه همین آیات سوره احزاب، بتفصیل توضیح مىدهد که در چنین امتحانات سخت، بسیارى از افراد، صحنه جهاد را ترک مىکنند یا منافقانه مىمانند و کارشکنى مىکنند و عدهاى از مؤمنان هم پایدارند. (20)
علاوه بر آن، قرآن در مواردى به مسلمانان صدر اسلام که در مدینه در خدمت پیامبر بودند و همیشه نمازهاى یومیهشان را هم به امامتبهترین امام جماعت و در بهترین و مقدسترین مکانها - مسجدالنبى - و با جمع همه شرایط معنوى، اقامه مىکردند، مىفرماید: شما گمان مبرید همین کارهاى خیر، شما را به بهشت مىرساند، هنوز کاملا امتحان نشدهاید. لازم است در امتحان جهاد هم شرکت کنید.
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم; «آیا مىپندارید که شما را داخل بهشت راه مىدهند در حالى که هنوز در میدان جهاد، مجاهدان از غیر آنها متمایز نشدهاند؟» (21)
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون ; «آیا مردم پنداشتند که به محض آنکه گفتند ما به خدا ایمان آوردهایم، رهایشان کنند و براى این ادعا هیچ امتحانشان نکنند؟» (22)
گروه سوم: در برخى از آیات، خداى تعالى به نعمتهایى اشاره کرده که خود به انسانها مىدهد تا آنها را مورد آزمایش قرار دهد. البته در دنیا هیچ نعمتى را بطور خالص و بدون رنج و محنتبه آدمى نمىدهند و براى تحصیل نعمت و بقاى آن، کوشش انسان شرط لازمو ضرورى است.
فمن الناس من یقول ربنا آتنا فى الدنیا و ماله فى الآخرة من خلاق. و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الاخرة حسنة وقنا عذاب النار. اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب; «بعضى از مردم مىگویند خدایا نعمتهاى دنیایى به ما بده، این گروه در آخرت بهرهاى ندارند. بعضى مىگویند پروردگارا به ما هم در دنیا و هم در آخرت حسنة بده و ما را از عذاب آتش حفظ کن. ایشان از آنچه کردهاند نصیبى دارند و خدا سریع الحساب است.» (23)
مردم در دعاهاى خود دو دستهاند: گروهى از خدا تنها دنیا را مىطلبند و گروهى دیگر حسنه ونیکى دنیا و آخرت را درخواست مىکنند. هر دو گروه باید تلاش کنند; تنها با دعا به دنیا نمىرسند بلکه به اندازه کسب و تلاش خود بهره خواهند داشت. در جاى دیگر مىفرماید: لیس للانسان الا ما سعى; «براى آدمى جز همان اندازه که سعى و تلاش کرده نخواهد بود.» (24)
هیچ نعمتى را بدون محنتبه آدمى نمىدهند. ولى در آیات متعددى گوشزد مىشود که همین نعمتهاى مشوب به نقمت هم جهت آزمون او در اختیارش قرار مىگیرد: واعلموا انما اموالکم واولادکم فتنة و ان الله عنده اجر عظیم; «محققا بدانید که اموال و اولاد شما جز وسایلى براى امتحان شما نیستند.» (25)
و لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحیاة الدنیا لنفتننهم فیه; «اى رسول ما هرگز به متاع ناچیزى که ما به قومى براى امتحان آنها دادهایم چشم مدوز.» (26)
آیات متعددى به نعمتهاى فراوانى که به بنىاسرائیل عطا شده بود، اشاره مىکند یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم; «اى قوم بنى اسرائیل، نعمتهایى را که من بر شما ارزانى داشتم، به یاد داشته باشید.» (27)
گاهى به نعمت نجات از آل فرعون وطاغوتیان اشاره دارد: و اذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون ابناءکم و یستحیون نسائکم و فى ذلکم بلاء من ربکم عظیم; «به یاد آرید آن هنگام که شما را از دست فرعونیان نجات دادم; از آنها سخت در شکنجه بودید تا حدى که پسران شمارا مىکشتند و زنان شما را نگاه مىداشتند و این بلا و امتحانى عظیم براى شما بود.» (28)
گاهى هم خطاب به مؤمنان، نعمت نجات از یوغ طاغوت و ستم را یادآور مىشودو آنهارا متوجه مسؤولیتخطیرى که در این میدان امتحان دارند، مىکند.
ثم جعلناکم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر کیف تعملون; «مابعد از هلاک آنها شما را در زمین جانشین قرار دادیم تا بنگریم شما چه مىکنید.» (29)
تعبیر پایانى آیه اخیر، نشانگر آن است که چرا خدا به این گروه که قبلا تحتستم بودند، کمک کرد تا با طاغوتیان مبارزه کنند و خود خلیفه در زمین گردند و حاکمیتسرزمین خود را به دست گیرند. فرمود من حاکمیت را به خود شما دادم تا ببینم چه مىکنید؟ چون در کنار این نعمت، مسؤولیت هست، مؤمنان متوجه امتحانى بودن این نعمتخواهند شد.
در آیات دیگر، اعطاى مقامات معنوى به افراد خاص بعنوان امتحان مطرح شده است; قال الذى عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیکک طرفک فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى لیبلونىء اشکر ام اکفر; «آن کسى که از کتاب اطلاعى داشت گفت من در یک چشم بر هم زدن تخت ملکه سبا را نزد تو مىآورم و چون تخت را نزد خویش پابرجا دید، گفت این از کرم پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاس مىدارم یا کفران مىکنم.» (30)
مطابق این آیه، مقام طى الارضى که نصیب یکى از شاگردان حضرت سلیمان«علیه السلام» (31) شد - و به واسطه آن توانست در کمتر از چشم بر هم زدنى تخت ملکه سبا را از دورترین نقطه به فلسطین انتقال دهد یک امتحان الهى است.
گروه چهارم: در این گونه آیات، نعمتها و نقمتهاى الهى در کنار هم ذکر شده وهدف از آنها امتحان انسان دانسته شده است. در آیهاى مىفرماید: و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة; «ما شما را به نیک و بد مبتلا کرده، مىآزماییم.» (32)
حضرت على«علیه السلام» بیمار شدند. کسى پرسید حالتان چطور است؟ فرمود: «على شر» و سپس به آیه فوق اشاره کردند. بعبارتى انسان در حال نقمت و مشکلات، در کلاس شر امتحان مىدهد و به هنگام برخوردارى از نعمت در کلاس خیر مورد آزمایش قرار مىگیرد.
البته انسان ظاهربین به این نکته توجه ندارد و معمولا نعمتهاى الهى را به حساب اکرام الهى گذاشته، مىپندارد که چون نزد خدا عزیز ومکرم بوده، مورد انعام قرار گرفته است. قهرا چنین کسى رویکرد دنیا و نعم دنیوى ومادى به بعضى افراد را هم، چنین تفسیر مىکند و متقابلا اگر نعمتهایى از کسانى گرفته شود، آن را نشانه قهر الهى مىپندارد یا اگر ببیند فردى با مصایب و بلایایى روبرو شده است، تنها تفسیرى که از آن دارد، این است که آن فرد مبغوض درگاه حق است. خداى تعالى براى زدودن این توهمات و رفع این ظاهربینىها مىفرماید: فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن و اما اذا ما ابتلیه فقدر علیه رزقه فیقول ربژى اهانن کلا; «اما انسان به گونهاى است که وقتى پروردگارش او را آزمایش کند و اکرام کرده نعمتى به او مىدهد، مىگوید خدا مرا عزیز و گرامى داشت و چون جهت آزمون او روزىاش را کم مىکند مىگوید خدا مرا خوار گردانید. نه چنین است.» (33)
به عبارت دیگر، انسان هم در حال فقر مبتلاست و هم در حال غنا، هم در حال سلامت و هم در حال مرض، هم آن زمان که صاحب مقام ومرتبه اجتماعى است و هم آن هنگام که گمنام است. در هر دو صورت مورد آزمایش است. صورت ظاهرى این دو امتحان متفاوت است، ولى هر دو حال با وجود اختلاف ظاهرىشان، جهت امتحان، او مقدر شده است; لذا از آیه فوق بخوبى مىتوان استنباط کرد که مؤمن نباید به سلامت، غنا، قدرت یا علم خویش بعنوان نعمتبنگرد. اگر هر یک از اینها بطور مطلق نعمت مىبود، دیگر فرد، مقابل منعم مسؤولیتى نداشت.
البته امتحان با نعمت و رفاه، بسیار مشکلتر از آزمون به نقمت است; زیرا همان ظاهربینى مانع از آن مىشود که انسان سالم یا غنى یاتوانا خود را سر جلسه امتحان الهى بداند و بسا مغرورانه آن را به حساب اکرام و گرامیداشتخود نزد حق بگذارد. ضمن آنکه وجود خود نعمت، غفلتزا وسرگرم کننده است و انسان را از توجه به اهداف عالى باز مىدارد; متقابلا سختیها و مصایب با وجود ظاهر ناخوشایند، عوامل هشدار دهندهاى هستند که باعث رو کردن انسان به درگاه الهى مىشوند (34) و همین نقمتها براى او نعمت و مقرب خواهند بود.
با تامل و تعمق در آیات گروه سوم و چهارم، نعمتهاى الهى تفسیر کاملا متفاوتى مىیابند و انسان با اندک توجهى در مىیابد که نباید انعام الهى رابه حساب اکرام الهى وعزت اونزد حق بگذارد. نعمت فراوان و رفاه، علامت قهر الهى
آیات فراوانى از قرآن کریم، اموال و اولاد فراوان را نشانه غضب و قهر خدا معرفى مىکند.
فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون. فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شىء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون; «چرا وقتى بلایى به آنها رسید، توبه و تضرح و زارى نکردند؟ بدین جهت تضرع نکردند که دلهایشان را قساوت فرا گرفته بود و شیطان کار زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داده بود. پس چون فراموش کردند آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود، ما هم درهاى هر نعمت را بر آنها گشودیم تا به آن نعمتها شاد شدند; پس ناگاه آنها را به کیفر اعمالشان گرفتیم و آنها خوار و ناامید شدند.» (35)
به تصریح آیه مزبور، خدا عدهاى را با سختیها و مصایب مىآزماید تا متذکر شوند. اگر با این وجود، آنها به هوش نیامدند، خدا آنها را از نظر مالى و رفاه مادى کاملا تامین مىکند تا غافل شوند و با نعمتهاى ظاهرى سرگرم شوند. سپس یکباره آنها را مىگیرد. همین مطلب در آیاتى از قرآن به صورتى دیگر آمده که از آن بعنوان مکر الهى یاد مىشود:
»و املی لهم ان کیدى متین; «و مدتى به آنها مهلت مىدهیم. همانا مکر و عقاب ما شدید است.» (36)
و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین; «و البته کفار نپندارند آن مهلتى که در اختیارشان قرار مىدهیم به سود آنهاست; بلکه تنها به این جهتبه آنها مهلت مىدهیم که بر سرکشى و طغیان خود بیفزایند و براى آنهاعذاب سخت و خوارى کنندهاى است. (37)
حتى در آیاتى اموال و اولاد کفار را وسیله تعذیب آنها مىداند: فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بما فى الحیوة الدنیا وتزهق انفسهم وهم کافرون; «مبادا از کثرت اموال و فرزندانشان به شگفت آیى، خدا مىخواهد آنها را با همین اموال و اولادشان در زندگى دنیا به عذاب افکند و جان آنها را در حالى که کافرند بگیرد.» (38)
معناى مکر الهى در مورد این گروه، آن است که خدا آنها را آزاد مىگذارد و حتى امکانات لازم براى رسیدن به اهدافشان را در اختیار آنها قرار مىدهد و به آنها فرصت مىدهد(املاء) تا گناه کنند و بر آلودگیهاى خود بیفزایند. اگر چنین افرادى داراى مقام اجتماعى نباشند، تا این اندازه قادر به تجاوز به حقوق دیگران نمىشوند; خدا براى تعذیب بیشتر آنان، با دادن مقام اجتماعى، فرصت گناه را براى ایشان فراهم مىکند(استدراج). دشمنانى در چهره نعمت
حق تعالى گرچه در آیات قرآنى گاه اشاره کرده است که اعطاى نعمتها به انسان، همه براى امتحان اوست، ولى در آیهاى هم متذکر مىشود که برخى از این نعمتها دشمن او هستند; یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم; «اى مؤمنان، بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شمایند از آنها بپرهیزید.» (39)
آیه فوق به مؤمنان چنین خطاب مىکند که «بعضى از همسران و فرزندان دشمن شمایند». از خطاب یا ایها الذین آمنوا چنین استفاده مىشود که آن بانوان بدان علت که شوهرانشان ایمان دارند با آنها دشمنى مىورزند و مایلند که شوهرانشان از اصل ایمان یا از اعمال صالحى که مقتضاى ایمان است - از قبیل انفاق ، جهاد و... - منصرف شوند; زیرا دوست دارند همسرانشان بجاى علاقهمندى به راه خدا و پیشرفت دین حق، تنها به اولاد و همسر خود علاقهمند بوده، حتى براى تامین آسایش بیشتر آنها مرتکب کار خلاف هم بشوند. خداى سبحان بعضى از فرزندان و زنان را دشمن (پنهان) مؤمنان و ایمان آنها مىشمارد; زیرا آنها را به انحاء مختلف تحریک و وادار مىکنند که بعضى از گناهان را مرتکب شوند و چه بسا مؤمنان در باب بعضى از خواستههاى آنها به خاطر محبت و علاقهاى که به آنان دارند، اطاعتشان مىکنند. لذا خداوند به مردان با ایمان مىفرماید که از اینگونه زن و فرزندان حذر کنید و رضاى آنها را مقدم بر رضاى خدا ندانید.
از تامل در مباحث قبل نتیجه گرفته مىشود که دنیا و آنچه در آن است، محل امتحان آدمى است، و آنچه خدا در عالم و نشئه طبیعت آفریده، در حوزه آزمون انسان قرار دارد. مظاهر دنیا هم عبارت است از جان، مال، مقام، همسر و فرزند. بنابراین هر یک از موارد فوق بعنوان مواد امتحانى در آزمون انسان مطرح مىباشند.
خانواده کوچکترین و مهمترین نهاد اجتماعى است که با حضور پدر و مادر و فرزندان، اولین صحنه آزمون انسان است. در خانواده است که انسان با فرزند، همسر و پدر و مادر امتحان مىشود; در مرتبه بعد فرد وارد جامعه مىشود و در آن به واسطه «مال» و «مقام» آزمایش مىشود و در همین جامعه است که در صورت بروز خطر براى شرکت در «میدان جهاد» از او دعوت شدهبه «جان» هم مورد آزمایش قرار مىگیرد.
منابع :
تفسیر موضوعى قرآن: آیتالله جوادى آملى، مرکز نشر فرهنگى رجا، 1366، چاپ دوم، ج 4
تفسیر المیزان: علامه محمد حسین طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، (ج1) 1363، (ج 15) 1366
شفا (الهیات): ابن سینا، قم، مکتبة آیةالله المرعشى النجفى، 1404 ه.ق
پىنوشتها:
1) طه، 50
2) در مورد اجتماعى بودن انسان دو نظر مختلف وجود دارد; گروهى معتقدند انسان بالطبع مایل به زندگى اجتماعى است و گروهى دیگر قائلند انسان بر حسب ضرورتها به زندگى اجتماعى تن مىدهد.
براى توضیح بیشتر ر.ک: ابن سینا، شفاء(الهیات): مقاله 10، فصل 2
3) انسان، 3
4) بقره، 2-5
5) بقره، 7
6) بقره، 10
7) بقره، 26
8) براى توضیح بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان: علامه طباطبایى، ترجمه موسوى همدانى، ج اول، ص 68-74 ; تفسیر موضوعى قرآن: آیتالله جوادى آملى، ج چهارم، ص 171-176
9) شمس، 7-8
10) بقره، 155
11) حجرات، 3
12) وقتى طلا در آتش داغ گداخته مىشود و جوهره ذاتش را آشکار مىکند مىگویند:«فتن الذهب بالنار» طلا با آتش گداخته گشت.
13) طه، 7
14) حتى گاهى انسان با آنکه از نتیجه آزمون کسى مطلع است، براى اتمام حجت، امتحان را برقرار مىکند تا در آینده آن فرد نتواند ادعاهاى بزرگ داشته باشد و نتیجه امتحان که نزد ممتحن است، بعنوان سندى باقى مىماند.
15) محمد، 4
16) کهف، 7
17) زینت آدمى، آن است که در جان اوست و هرچه بیرون از نفس اوست نباید زینت و آرایش او به شمار آید. آیه فوق با لسان سلبى، زیور بودن مادیات براى انسان را نفى مىکند و آیه دیگر با لسان اثباتى معین مىکند که زیور انسان چیست: ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فى قلوبکم...، «ولکن خدا مقام ایمان را محبوب شما گردانید و در دلهاى شما آن را نیکو بیاراست.»(حجرات، 7)
18) بقره، 155
19) احزاب، 10-11
20) ر.ک: احزاب، 10-23
21) توبه، 142
22) عنکبوت، 2
23) بقره، 200-202
24) نجم، 39
25) انفال، 28
26) طه، 131
27) بقره، 40
28) بقره، 49
29) یونس، 14
30) نمل، 40
31) براى مطالعه بیشتر درباره حضرت سلیمان ر.ک: تفسیر المیزان، ج 15، ص 492 به بعد
32) انبیاء، 35
33) فجر، 15-17
34) و لقد ارسنا الى امم من قبلکم فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون: «ما پیامبرانى را به سوى امتهاى پیش از تو فرستادیم و با بلایا و مصایب گرفتارشان ساختیم تا به درگاه خدا تضرع کنند.»(انعام، 42)
35) انعام، 43-44
36) اعراف، 183
37) آل عمران، 178
38) توبه، 55
39) تغابن، 14