سلام
نميدونم چرا اينجوري ميشه..
هي ميگم حسن خودت باش..حسن خودت باش..
حسن هرچي خودت مي خواي بگو..اون وقته كه تا ميرم سراغ حافظ همين شعرو ميگي..
شربتي از لب لعلش....
هي ميگم حسن اين شعر تكراري شد بسته ديگه چقدر اين شعر رو بكنم تو گوشم..
اما بازم تو حرف خودتو ميزني.
باشه دلمونو بسوزون...باشه به قول خودت ما هم خدايي داريم..
سلام
نميدونم اين چهجور رفاقته كه من برم شما بياي؟
شما بياي و از منه شايد نارفيق رفيق بسازي.
راستي اگه شما اومدي و اون مطلب منو خوندي و گريه كردي ..من مطلب شمارو خوندمو زار زدم...........
اين جوريه كه آدم دلش باسه بعضي رفيقا تنگ ميشه...
بسته ديگه ولم كنن همين جور مي خوام بگم...
اما در هر صورت خيلي راحت بگم بهتون
دمتون گرم...زنده باشيد هميشه رفيق..
يا محمد و علي