• وبلاگ : وبلاگ شخصي محمدعلي مقامي
  • يادداشت : برج زهر مار!!!!!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 25 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دستتان درد نكند . مطلب خوبي بود راستش من توي يكي از دانشگا ه ها تدريس ميكنم . جوان هم هستم هنوز چند سالي مونده به سي . اما اين معضل بد جوري منو اذيت ميكنه . يعني توي كلاس با خانمها اصلا راحت نيستم به قول شما برج زهر مار هستم و واقعا هم براي خودم سخته ولي خوب نميدونم چه گونه بر خورد كنم مطلب شما يه كم كم كرد ولي اگر لطف كنيد و وقتتون اجازه بده مطلب را عيني تر و با مثال توضيح بيشتري بدين ممنون مي شم . موفق و سر بلند باشيد .
    پاسخ

    با سلام و تشکر از اين که به وبلاگ من سر زديد تا کنون هم شما و هم دوست ديگري که خود را(تنها)معرفي نموده خواسته ايد بازتر در اين مورد صحبت شود.اين را نبايد از نظر دور داشت که وضعيت فعلي من از نقطه نظر سني با خيلي از همکاران ديگر متفاوت مي باشد.يعني خيلي از زبان آموزان فعلي من به چشم يک پدر به من نگاه مي کنند.و من هم هر کدام از آنها را به اندازه يک دحتر احترام مينمايم.ولي در هر حال مسئله سن مدرس يا استاد (منظورم جوان بودن است)نبايد به شکل يک عامل بازدارنده از داشتن يک ارتباط پر عطوفت،احترام آميز ،مطابق با موازين پذيرفته شده اجتماعي و در عين حال صميمي با متعلمينش در آيد.يک مدرس يا استاد صرف نظر از سن و جنس خود مي تواند براي دانش آموزان و دانشجويان خود (باز هم بدون ملاحظه سن و جنس آنان)استادي مهربان،دلسوز،قابل اعتماد و احترام و صميمي باشد.) به عنوان مثال يک استاد مرد که سن بالايي ندارد مي تواند دانشجويان خود را که خانم هستند همانند دختر برادر ،دختر خواهر،عمه،خاله ويا خيلي ساده خواهر خود به حساب بياورد.آنوقت به همان اندازه برايشان ارزش و احترام قائل شود. اميدوارم اين توضيح اندک بتواند کمي راهگشا باشد.با وجود اين سعي خواهم کرد از اهل فن کمک بگيرم تا براي شما توضيح بيشتري بدهند.موفق باشيد.