• وبلاگ : وبلاگ شخصي محمدعلي مقامي
  • يادداشت : شمعهايي به شکل گل رز
  • نظرات : 1 خصوصي ، 44 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + آرزو 
    سلام واقعا شمعاي خيلي خوشگلي هستن

    سلام.

    همكارخوبم.

    گفتيد مث فرزندتونم . منو يادتون نره از دعااااااااااااااا

    بخاطر آخرين شب قدر اينجام.... اومدم يک به يک التماس دعا بگم.
    شايد عاقبت بخير بشم. ميترسم... ميترسم اين آخرين شب قدر من باشه... .
    برا پست تکراريمم منو ببخشين.

    حرفها و دردهاي تکراري
    متنهاي تکراري... پيشاپيش عذر ميخوام ..
    "خوزستان".............. درد مردمي که ... انگار فراموش شديم اين گوشه ي ايران.... و هيچ فريادرسي نداريم .. "جز خدا"........

    سلام آقاي مقامي

    بنده شيشه گر هستم

    متولد استهبان - ساكن فسا و در حال حاضر دانشجوي رشته علوم سياسي در استهبان . مايلم با شما بيشتر آشنا و البته ارتباط داشته باشم .فعلا يا حق....

    سلام.

    تسليت عرض ميكنم.

    دعا در حق غير به استجابت ميرسه!

    سلام

    طاعات قبول

    خيلي وقته بروز نشده

    حالتون كه خوبه ان شالله

    التماس دعا

    موفق و برقرار باشيد

    سلام استاد، شما درست فكر كرديد اين عكسها براي من خيلي جالب و ديدني بود

    يا علي

    با سلام.

    وبلاگ صلوات کليد بهشت در آخرين پست وبلاگ خود در خصوص دزدي از مطالب وبلاگ مطلبي نوشته که ازشما دوست عزيز خواهش مي کنم به اين وبلاگ بياييد ونظر خود را بيان کنيد.
    خواهش مي کنم شما قضاوت کنيد.
    salavatt.blogfa.com

    + بهاره به... 

    سلام استاد خيلي جالب بود خسته نباشيد.

    حالتون خوبه؟چند وقته ازتون خبر ندارم .ببخشد اين دانش آموز بي معرفت رو.

    پاسخ

    سلام بر بهاره خانم محترم.لطف کرديد که تشريف آورديد.در اولين فرصت براتون ايميل مي زنم.خانواده گرامي را خيلي سلام برسانيد.موفق باشيد و التماس دعاگل گل گل

    سلام . ممنون به وبلاگ ما سر زديد.

    عكسهاي واقعا قشنگي بودند.

    ممنون از زحماتتون

    طاعات و عباداتتون هم قبول

    سلام
    تقبل الله منكم صالح الاعمال
    اين «جزوه ها»ي درسي، پريشان تر از آنند که مرا نظام شايسته اي بخشند. «جبر»، دلم را منقبض مي کند و«مثلثات »، دلم را به «دلتا» مي کشاند. سرم گيج مي رود و از زمين و زمان، «تو» را مي خواهم. «دانشگاه »، جز تو، همه چيز را به من مي رساند و من، نمي دانم که تو مي داني يا نه...؟ اگر بداني که نظم تاريخ به هم مي خورد. معشوق، «نبايد» از حال عاشق با خبر باشد، اين را استاد ادبياتمان مي گويد. ايشان، مرد بسيار محترمي است، اما فقط استاد ادبيات ماست. «استاد اخلاق اسلامي » ما، نمازش را اول وقت مي خواند، اما هزار هزار سؤال ناگفته ام را نمي داند.
    پرسيدم: «کجاست؟» گفت: «نمي دانم ». پرسيدم: «کيست؟» گفت: «نمي دانم ».
    پرسيدم: «هست؟» گفت: «البته »... و من، نپرسيدم، ستودم.
    هواي اين ناحيه، باراني است، باران من!... کويرم و عطش، سينه ام را داغ عشق کوبيده است.
    اين جزوه ها، پريشان تر از آنند که مرا نظام شايسته اي بخشند... «بينش اسلامي » من، کمترين ضريب را دارد. براي دانشکده «دوست داشتن »، «پيش دانشگاهي »، «معرفت » لازم است. دست کم، «پنج » واحد... اينکه جور نمي شود؟... باشد ،چه چيز ما جور مي شود که اين يکي نمي شود؟ هر وقت جور شد که ببينمت، اين نيز جور خواهد شد.
    باور کن!... همين که دور باشي، بهتر است. به حضرتت که دوست دارم هرگز از حالم خبر نشوي. دلت مي گيرد. اين قلمهاي شکسته چه کرده اند، جز به «زاويه فراموشي » کشاندن تو؟...
    سرم گيج مي رود، تو مي آيي... چشمهايم باراني اند و دلم، خشک است. «باران » من! «احسان » کن!
    شعبان، تولد تو را مي شناسد... و من نيز... که تو را نمي شناسم.
    اين جزوه ها... اين جزوه ها...
    سرم گيج مي رود و خانم جان، مدام فکر مي کند که هذيان مي گويم. مي گويد: «عاشق شده؟... درمون عاشق، زندگيه...» اولش را درست مي گويد و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو. «سرداب » چه مي فهمد که «نيمه شعبان » خودش يک ماه است. «ليلة القدر»، هر سال، در يک شب، ظهور مي کند. ماه، فقط سي روز نيست. بهار، اولين فصلي است که ماههايش سي و يک روز مي شود. اين يک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه، تنها روزهفته است که تنها يک «نقطه » دارد. تو، در همان نقطه اي، که جمعه دارد. خوانايي آن، به همان نقطه است که گاهي هويتش را تغيير مي دهد و مي شود «خال هاشمي » تو...
    + ستاره 

    سلام دوست عزيز

    يه شعر عاشقونه گفتم

    ممنون ميشم به وبلاگم سر بزنيد ونظرتون وبگيد

    طاعات وعباداتتون قبول

    التماس دعا

    به اميد ديدار

    خدانگهدار

    http://shaere.parsiblog.com/

    + گمگشته 

    نخ داخل شمع از او پرسيد:

    چرا وقتي من مي سوزم تو آب ميشي؟

    شمع جواب داد:

    مگه ميشه كسي كه تو قلبمه بسوزه و من اشك نريزم!؟!؟

    سلام

    مرسي از تشريف فرماييتون

    سلام
    پاسخ

    و عليکم السلام.در وبلاگتان خدمت رسيدم.
    ماه مبارك رمضان بر شما و خانواده محترمتان تبريك مي گويم.
       1   2   3      >